انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال پنجم، شمارۀ پنجم، شمارۀ مسلسل 204، 24 اردیبهشت 1327 برابر با 4 رجب 1367، ص 14.)
«وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَسَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ»
و به یاد آورید زمانی را که گفتم داخل این قریه شوید و هر چه میخواهید با کمال آسایش بخورید و سجدهکنان از دروازۀ مخصوص وارد شوید و بگویید خطه (ریزش) تا خطایای شما را ببخشیم و نیکوکاران را فزونی خواهیم داد.
«فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ»
پس آنانکه ظلم کردند آن را به قولی غیر از آنچه گفته شده بود به آنها تبدیل کردند در نتیجه برظالمين غذاب نکبتباری از آسمان فرو فرستادیم به علت آنکه رو به فسق میرفتند!!
این آیه از هر جهت بسیار مجمل است و مفسرین هم بیشتر در نام شهر و خصوصیات دروازه بحث کردهاند. ولی باید دانست قرآن نظر وقایعنگاری ندارد تا نام شهر و خصوصیات دروازه را ذکر کند اگر چنین بود از بیان آن خودداری نمیکرد.
چون بنی اسرائیل از چنگ فراعنه نجات یافتند مدت مدیدی در بیابان زندگی کردند تا از طرفی قوای بدنی و نیروی جهانیشان تقویت یابد و از طرف دیگر نسل نوی به وجود آورند که قادر به تشكيل جامعه و مدنیه فاضله باشند. زیرا در مدت سکونت در مصر به واسطۀ تعدی و جور فراعنه روح آزادگی و انسانیت را از دست داده و به تحمل زور و ستم عادت کرده بودند و ذلت و زبونی گویا جزء سرشت آنان شده بود ، از این رو یا بر اثر اتفاق یا خواست خدا یا در نتیجۀ تعمد سرپرستانشان مدتی دراز در بیابان زندگی کردند تا نسل جدیدی به وجود آورده، خاطرات زمان اسارت را فراموش کنند. اما از آنجا که آدمی احتیاج به زندگانی اجتماعی دارد، نتوانستند در بیابان به سر برند و اجازه خواستند تا به شهری داخل شوند. خدا هم اجازه داد که به قریهای وارد گردند.
معنی قریه در فارسی ده و دهکده است ولی قرآن نظری ندارد که اجتماعات کم جمعیت را به قریه و پرجمعیت را به مدينه نام برد و چه بسیار که این هر دو نام را به شهری داده است اما آنچه میتوان از تطبیق این دو اسم دریافت شاید آن باشد که اگر جامعهای دارای تشکیلات و قوانین صحيح باشد و اخلاق فاضله در آن حکومت قرآن به مدينه نام میبرد اما هنگامی که اجتماعی پراکنده باشد واطلاق فاضله در آن حکومت نکند به قريه نام برده میشود.
اینکه خدا میگوید گفتم داخل این قریه شوید برای بنی اسرائیل اجازه ورود به شهر است و چنین مینماید که این ورود به شهر چندان نتیجه خوبی ندارد.
همانطور که قبلاً در مورد هبوط آدم ذکر شد هبوط در شهر خروج از بهشت فطرت است. واقعاً جای بسی تأسف است که کسی بهشت فطرت را رها کرده دنبال جهنم و نکبت بدود. از منظر زیبای طبیعت چشم بپوشد و خواهان بلای جمعیت شود. شهری که هر زشتی به صورت زیبا جلوه کرده و هر نابجایی در جامهای فریبنده درآمده، شهری که شهوات کاذب و مسمومش جسم را ضعیف کند و آلام روحیش، فکر و اراده را بمیراند!! قدری بیندیشید و ببینید یک نفر زارع چون به شهر وارد شود در چه دامی میافتد؟
این فرد قوی و نیرومند با جسم سالم و فطرت پاک در برابر چه مناظری قرار میگیرد؟ شخصی که دزدی، خیانت و جنایت ندیده در مقابل هزاران صحنه جنحه و جنایت، دزدی و خیانت قرار میگیرد. فکر وسیع و فطرت خود را در چهار دیواری بس كوچک محدود مییابد. دشمنی و کینه، بخل و حسد، سستی و بطالت را از افراد شهری میآموزد و در نتیجه فطرت پاک و وجدان بی آلایش خود را از دست داده غرق در گرداب نکبت و ذلت شده نه جسم سالم برای او باقی میماند، نه روح سالم.
اگر چند روزی به دامنۀ کوهی قدم نهید، روزها مناظر زیبای طبیعت را ببینید و معنی آزادی را دریابید و از دور شهر پر دود و آلوده خود را بنگرد و شبها از دیدار آسمان و ستارگان و یادآوری عظمت جهان لذت برید، به جای ساز و آواز مطربان نغمۀ روحپرور بلبلان را بشنوید و مدتی با افراد بی آلایش صحرانشین به سر برید و سپس مراجعت کنید با چه دیدهای شهر پر هیاهو را مینگرید و با چه نظری فجایع مردم دو روی جنایت پیشه را میبینید و قضاوت شما درباره این زندگی چیست؟
با این زندگی که برای به دست آوردن مقامی ناموس خود را هدیه میکنند و هزاران بیگناه را برای يک غرض شخصی قربانی مینمایند، این زندگی که بینوایان در آتش فقر و فاقه میسوزند و برادران بیخبرشان میرقصند و مینوازند. این زندگی که از صبح تا شام تلاش میکنند و مال این و آن را میبرند تا لقمه نانی به دست آورند.
رشوه میگیرند و میدهند، زور میگویند و میشنوند. زندگی در شهری که مطبوعات روشنفکر و نویسندگان مصلحش برای تقلید کورکورانه با منافع مادی از فضایل معنوی چشم میپوشند و در هر شماره و هر ورق عکس ستاره سینمای دختری زیبا آن هم با آن هیبتی که همه میدانیم و میبینیم بکشند.
انجمن اسلامی دانشجویان در شبهای جمعه
(آیین اسلام، سال پنجم، شمارۀ 7، شمارۀ مسلسل 206، جمعه 7 خرداد 1327 برابر با 18 رجب 1367، ص 4.)
در نتیجه پسران را از درس و کتاب، کار و کوشش باز دارند و جوانانی شهوت باز لاابالی و سست و زنپرست بار آورند و در شهری که زن گرفتن برای اکثریت ممکن نیست با این فرزندان امروز و مردان فردا را به دایره فحشاء بکشند با در میان این تحریکات شوم بسوزانند، جوانانی بار آورند که معنی میهن ندانند و مليت نشناسند، افرادی که از گلهای فضائل نسیمی به مشامشان نرسیده، کسانی که از تقوی و آدمیت بیخبر بوده رندگی را رقص و دانس و آواز بدانند، شناختن ستارگان سینما و ظلم به مردم بینوا را فضيلت و مایه برتری بشمارند. اگر وجدان پاک داريد قضاوت کنید.
اما افسوس ! چه وجدان پاکی ؟ آیا در این جامعه وجدان پاکی باقی خواهد ماند.
انجیل برنابا که به دست یکی از شاگردان حضرت عیسی (ع) نوشته شده و پایۀ تعلیماتش خیلی شبیه به دین مبین اسلام است زندگی شهری را بسیار انتقاد میکند تا آنجا که یکی از شاگردان به حضرت عیسی (ع) میگوید اجازه میدهید که ما وارد شهر شویم؟ حضرت عیسی (ع) در پاسخ میگوید اگر لازم باشد که به شهر روید باید لااقل برای تعلیم و درس باشد. به علاوه باید مثل سربازان مجهزی که در بین دشمنان محصورند همیشه آماده دفاع و نبرد باشید. زیرا مفاسد از طريق ومشاعر و احساسات چشم و گوش شما را پر میکنند، چنان که اسفنج كثافات را جذب میکند.
به بنی اسرائیل دستور داده شد که به قريهای داخل شوند اما از باب سجده و سجده هم یعنی خشوع و خضوع و اینکه ما در نماز سجده میکنیم علامت همان خضوع باطنی است که اینطور آشکارا میکنیم. سرمان را به خاک میگذاریم یعنی همانطور که خاک استعداد آن را دارد که به هر شکلش درآورند ما هم در برابر صانع خود خاضع محضيم، و در برابر عظمتش سر به خاک مینهیم تا مستعد هر کمال شویم.
گذشته از انسان تمام موجودات در برابر قوانین خلقت سجده و خضوع میکنند حتی سایه هم در دراز و کوتاه شدن تابع قواعد و قوانین طبیعت است از این مرحله که بگذریم حیوانات هم در برابر فطرت و غرائز خویش خاشعند یعنی از حدود خود خارج نگشته پا از گلیم خویش بیرون نمیکنند. بالاتر آمده آدمی را مورد مطالعه قرار دهیم.
انسان هم به علت آنکه مثل جمادات و نباتات و حیوانات تابع قوانین طبیعت است باید در برابر قوانین و حقایق عالم وجود خضوع و خشوع میکند اما فرقی که انسان با سایر موجودات دارد این است که انسان دارای عقل و فکر هم میباشد.
اما با این فکر و عقل هدف نهایی خود را اولاً نمیتواند درست تشخیص بدهد. ثانياً به فرض اینکه بعضی از وظایف خود را تشخیص دهد، قادر به انجام آن نیست. از اینجا است که خدا قوانین تشریعی را برای بشر فرستاده تا او را به منظور نهایی هدایت کند. پس انسان برای اینکه بتواند به سعادت برسد ناچار است گذشته از قوانین طبیعی در مقابل قوانین تشریعی هم که از طرف فکری عالیتر و کاملتر از او آمده، سجده کند یعنی خاضع و خاشع باشد.
از این روست که خدا به بنی اسرائیل گفت وارد قریه شوید ولی از باب سجده هر کار راه و دری دارد. اگر کسی بخواهد دانشی بیاموزد، باید از درش وارد شود اگر کسی بخواهد به وزارتخانه مراجعه کند، باید مدتی برود و بیاید تا راه مراجعه را پیدا کند و در این کار را بجوید.
خدا به بنی اسرائیل گفت از در سجده وارد شوید. یعنی در تمام شئون و اعمال در برابر قوانین تشریعی خاشع و خاضع باشید و خدا را فراموش نکنید.
به علاوه، دائماً بگویید حطه (ریزش) اما مقصود از حطه لفظ آن نیست بلکه معنای آن منظور نظر است.
در شهر و اجتماعات همانطور که وسایل کسب فضایل مهیاتر و آمادهتر است اسباب آلودگی به زوائل هم بیشتر موجود است. بدین جهت خداوند دستور داد که دائماً غبار مفاسد را از دامن خود بتكانند و بریزند. در این صورت لغزشهای جزئی را که در ناحیه عمل پیش آید بخشیده میشوند و لغزشها از این جهت مضرند که به روح سرایت میکنند.
مفسرین میگویند که بنی اسرائیل لفظ حطه (ریزش) را به حنطه (گندم) بدل کردند. ممکن است مقصود این باشد که به جای آنکه به فکر برکناری از مفاسد اخلاق باشند گفتند این حرفها به چه درد ما میخورد ما باید به فکر نان و تأمین آتیه باشیم!!
ظلم به معنی تاریکی نفس است و این غلط است که در فارسی به ستم معنی میکنند. اگر عواطف کسی خاموش شود تعدی میکند و این تعدی و تجاوز به معنی ستم است و کسانی که فطرت خود را کشتند حطه را فراموش کردند تا چه رسد به سجده و بدین سبب دچار عذاب نکبتبار آسمانی شدند.
ابرهای تیره پر آب را راجز میگویند و رجز هم به همین معناست.
بنی اسرائیل در اثر آلودگی به مفاسد و فراموشی یاد خدا دچار عذاب و بیچارگی سخت وحشتناکی گشتند. ناتمام
//پایان متن
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad