معرفی: متن حاضر مقاله‌ای از آیت‌الله طالقانی است که در سال 1338 در نشریۀ مکتب تشیع به چاپ رسیده است. انسان با اتکای به ادراکات بسیط فطری می‌تواند به اسرار مجهول پی ببرد. اما فطرت انسانی به دست عوامل محیط و معلومات محدود اکتسابی دچار انحراف می‌شود. بی‌دینی نیز ناشی از انحراف از فطرت است. البته منظور آن نیست که انسان نباید به سمت تکامل عقلی برود بلکه مسئله این است که معلومات محدود بشری نباید موجب غرور و توهم شود که این غرور و توهم موجب انواع شرک است. دعوت پیامبران هم دعوت به بازگشت به فطرت است. قرآن نور هدایتی است که موجب تقویت هم فطرت است و هم عقل. مطالعۀ قرآن باعث می‌شود که انسان از اوهام به دور بماند و مستعد بذر دانش محکم شود.
تاریخ ایجاد اثر: دی 1338
منبع مورد استفاده: نشریۀ سه ماهۀ مکتب تشیع، شمارۀ 2، دی ماه 1338، صص 51 الی 57
منابع دیگر: مناره‌ای در کویر، مجموعه مقالات آیت‌الله طالقانی، جلد اول (توحید و استبداد)، محمد بسته‌نگار، چاپ اول، 1377، انتشارات قلم، صص 113-117
متن

پدیدۀ دین، آیۀ فطرت 

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»

«روی خود را برای دین به پایدار و یکسره به آن روی آر. این همان فطرت خدایی است که سرشت مردم را بر آن گذارده. تبدیل و ناجوری در خلقت خدای نیست. این همان دین استوار و به پادارنده است ولی بیشتر مردم نمی‌دانند.»

در یکی از مقالات گذشته دربارۀ فطرت بحثی پیش آمد، این بحث روی همان زمینه و پیرو آن‌ست. شاید بتوان گفت که فطرت در انسان همان غریزۀ حيوان است که کامل و متحول شده و از محدودیت بیرون آمده و آزاد گشته. چنان‌که می‌تواند با پر و بال همان ادراكات بسيط فطری به هر سو پرواز کند و با عرضه داشتن تصورات نامحدود به فطرت تصدیق و علم بیابد و به اسرار مجهول پی برد و از دیوارهای محسوسات بگذرد.

آنچه از مبدأ غریزی انجام یافته و ظاهر می‌شود، مانند نظامات طبیعی در کمال آراستگی و حکمت است. ادراکات و خواست‌های فطری همچون تصرفات بشری دور است. درست و مطابق واقع و در اصل برای همه یکسان است. اختلاف که نتیجۀ انحراف است، آن‌گاه رخ می‌دهد که شاهین دقیق و حق‌سنج فطرت به دست عوامل محیط وراثت و معلومات محدود اکتسابی قرار گیرد. چون آیینۀ حق‌نمای فطرت را این آثار به رنگ خود درآورد، مسائل اساسی که همان مطالب اعتقادی عمومی است، به رنگ‌ها و حجم‌های مختلف دیده می‌شود. به این جهت هر چه آثار محیط و معلومات اکتسابی ضعیف‌تر باشد، اختلاف دربارۀ ادراکات اولی کمتر و نیروهای عواطف پاک حساس‌تر است.

مردمان درس نخواندۀ بیابان و دهات بهتر از درس خوانده‌های کال و نارس، مسائل عمومی را درک می‌کنند و خُلق غیرت و شجاعت و حمایت در آنها زنده‌تر است و چون کمتر دچار زندان دیوارهای عادات و رسوم شهرنشینی شده‌اند و فطرتشان رنگ اصطلاحات و لغات نگرفته حق و باطل را در عقاید و نیک و بد را در اعمال بهتر درک می‌نمایند. اینها که بدون واسطۀ لغت و نظریه‌ها، این جهان اسرارآمیز را می‌نگرند و در فطرتشان صفحات درخشان زمین و آسمان منعکس می‌شود، با مبدأ عالم رابطه‌شان بیشتر و دست تدبیر ناظم این حکمت و کاتب این صفحات برای آنها آشکارتر است.

آن کشاورزی که پیوسته چشم به آسمان و به وفای امانت‌داری طبیعت دارد و امیدوار است که به موقع ابر برمی‌آید و باران می‌بارد و بذرش می‌روید، به خداوندی که لطف و قهرش در نظام جهان آشکار است، نزدیک‌تر است از مردمی که در میان دیوارهای شهر و اسباب و وسایط گرفتارند.

به این جهت، بی‌دینی که انحراف فطرت است، در چنین مردم کمتر است. اگر کسی به اینها بگوید که این جهان بی‌سامان است و آغاز و انجامی ندارد و مخلوق تصادف است، نه عقل و شعور، این‌گونه منفی‌بافی‌ها گرچه با هزاران لغت و اصطلاح و دلیل‌سازی و فلسفه‌بافی همراه باشد، در چنین مردمی اثر ندارد. بلکه گوینده را دیوانه و منحرف می‌شمارند. ولی آنهایی که در میان اصطلاحات و بافته‌های علمی خود گرفتارند، چه بسا از این سخنان وقتی که با لغات و اصطلاحات فنی گفته شود، دچار شک و تردید می‌شوند و صدها غلط و اشتباه در راه خود هموار می‌سازند، تا آن غلط و اشتباهی را که روی آن تصمیم گرفته‌اند، توجیه نمایند.

دانش‌های محدود غرورانگیز، مانند چراغی است به دست رهنوردی در بیابان تاریک که محیط محدود را روشن می‌سازد ولی حجاب محيط دورتر است و همان چراغ موجب گمراهی و سقوط در پرتگاه خواهد شد. ولی چشم عادی مانند فطرت است که همۀ فضای بیابان و موجودات دور و نزدیک را یکسان می‌نگرد و هر چه جلوتر می‌رود، قدرت تشخیص قوی‌تر می‌گردد. یا بگو معلومات محدود، مانند شیشه‌های الوان است که در برابر دریچۀ عقل و فطرت گذارده می‌شود، صاحبان این دانش‌ها جهان را به رنگ فن و علم خود می‌نگرند و نمی‌توانند بفهمند که واقعیات غیر از آن است که از دریچۀ محدود حواس و عقل رنگ یافته‌شان درک می‌شود.

مقصود این نیست که انسان به همان حال فطرت بماند و از تکامل عقلی بازایستد، تا دچار انحراف نشود بلکه مقصود این است که محکوم معلومات محدود و دچار غرور نشود. تا دانش‌ها را پله‌های تکامل قرار دهد. بیشتر مردم به جای این‌که هر علم و مطلب تصدیقی را پلۀ زیر پای عقل قرار دهند و خود را به سطح بالاتر رسانند، گرفتار غرور و توقف می‌شوند و بسا در بدیهی‌ترین مطالب فطری و مسائل زندگی قدرت تشخیص ندارند و در طلسم اصطلاحات و مفهومات گرفتارند و مغرورند. مانند میوۀ کال و نارس هستند که سرما یا حرارت بیرونی آن را به رنگ میوه رسیده درآورده ولی نه در هاضمه‌ای آن هضم می‌شود و نه در دل زمین می‌روید. آن اندازه که پیکرۀ اجتماع از این نارس‌های مغرور در رنج است، از هیچ طبقه‌ای رنج نمی‌برد. مردم مغرور به دانش‌های محدود یا به مال یا قدرت‌های دیگر، پیوسته در صف مخالف پیمبران و مصلحین قرار می‌گرفتند. نخستین مردمی که دعوت پیمبران را با جان و دل اجابت می‌کردند، همان مردمان ساده‌ای بودند که دلی روشن و فطرتی زنده داشتند. این‌که گفته شده بیشتر بهشتیان ابلهانند، مقصود همان مردم فطری است که دچار غرور به عقل محدود و علم ناقص نشده‌اند.

آنچه پیمبران به آن می‌خوانند، چه مطالب ادراکی و عقلی یا مبادی خلقی، پایۀ آن بر فطرت است. بلکه دعوت انبیا تأیید و کمک به همان خواسته‌های فطرت است یا برکنار نگاهداشتن فطرت است از انحراف و آلودگی. نوزاد آدمی همان وقت که لب می‌گشاید و ناله سر می‌دهد، برای آن‌ست که خود را نیازمند و بیچاره می‌بیند و با ناله و زاری یاری و کمک می‌جوید. با آنکه پردۀ چشمش هنوز چهره و صورت کسی را نگرفته و اعصاب گوشش با صدایی آشنا نشده و در برابر تهاجم نور، قدرت باز کردن دریچه چشم خود را ندارد، نه پدر می‌شناسد و نه مادر، نه به عقل و تدبير خود مغرور گشته و نه به مال و قدرت محدودی تکیه زده، از یک سو بیچارگی خود را احساس می‌نماید، از سوی دیگر با گریه و ناله پر شوری آن را اظهار می‌دارد. پس به هدایت فطرت پناهگاه و نیازمند بی‌حد و مطلقی را درک می‌کند. این همان علم بسيط فطری‌ست که مورد عهد خداوند (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ) و سرشت مردم بر آنست (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا).

این توجه و علم فطری، تا دچار شک نگشته و به صورت ترکیبی در نیامده، مطلق و درست و مطابق واقع است. همین که شک روی داد و خواست معلوم بسيط فطری مطلق دوباره ادراک شود، مرکب و محدود می‌گردد. اینجاست که انواع شرک پدید می‌آید و محیط و تقلید و توارث تأثیر می‌نماید و هر کس خواستۀ مطلق بی‌حد فطرت را به صورت و شکلی در می‌آورد و به جای آن‌که با اشارۀ نخستین فطرت و تعقل درست خود را به آن حقیقت نامحدود نزدیک‌تر نماید و به وی ایمان آورد، آن را محدود و نزدیک می‌نماید و به صورت‌های گوناگون درمی‌آورد: از بت و ستاره و ماه و ارباب انواع گرفته تا کلمات و لغات: ماده و طبیعت و نیرو.

پس شرک و کفر به خدا با همۀ انواع و اقسام و به صورت غیرمترقی بت‌پرستی یا مترقی ماده و نیرو و طبیعت‌پرستی، همه نتیجۀ انحراف از فطرت و غرور و تنبلی عقل است که به جای تکامل و پیش‌روی، مطلوب فطری و وجدانی را به صورتی نزدیک می‌آورد. اینجاست که نور هدایتی از بیرون وجود انسان برای راهنمایی و تقویت فطرت و عقل ببایست تا هم فطرت و عقل را از انحراف و دخالت و هم حفظ نماید و هم آن را از توقف در پیشگاه معبودهای ساختگی برهاند و به حرکت آورد. پیوسته آیات و نشانه‌هایی از مبدأ بی‌حد در کمال و فعلیت و علم و قدرت را بر سرشت و استعداد بی‌حد انسان تلاوت نماید. «يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ». ریشه‌های اوهام و اخلاق پست که آدمی را در حد غرائز حیوانات می‌دارد و مانع تکامل است، برکند. «وَيُزَكِّيهِمْ». پس از آن که زمینۀ فطرت در نتیجۀ تلاوت آیات و تزکیه آماده گشت و از زیر سایۀ شاخه‌های اوهام بیرون آمد و در معرض نور آیات قرار گرفت و درون آن از ریشه‌های هرزه اخلاق پست و عادات تزکیه شد، بذر دانش‌های محکم و قوانین ثابت را در آن کشت می‌نماید و «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَهَ».

//پایان متن

پی‌دی‌اف

نشریۀ سه ماهۀ مکتب تشیع، شمارۀ 2، دی ماه 1338، صص 51 الی 57

نسخه صوتی

این محتوا فاقد نسخه صوتی است.

نسخه ویدیویی

این محتوا فاقد نسخه ویدئویی است.

گالری تصاویر

این محتوا فاقد گالری تصاویر است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *