پرتوی از قرآن، جلد پنجم؛ تفسیر سورۀ عبس، آیات 24 تا 32
«فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» (٢٤)
«أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا» (٢٥)
«ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا» (٢٦)
«فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا» (٢٧)
«وَعِنَبًا وَقَضْبًا» (٢٨)
«وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا» (٢٩)
«وَحَدَائِقَ غُلْبًا» (٣٠)
«وَفَاكِهَةً وَأَبًّا» (٣١)
«مَّتَاعًا لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ» (٣٢)
پس ميبايد انسان به خوراك خود بنگرد. (٢٤)
ما فرو ريختيم آب را چه ريزشى. (٢٥)
سپس شكافتيم زمين را چه شكافتنى. (٢٦)
از آن رويانديم دانه را. (٢٧)
و انگور و سبزى را. (٢٨)
و زيتون و نخل را. (٢٩)
و باغهاى انبوه را. (٣٠)
و ميوه و چمن را. (٣١)
تا بهرهای براى شما و براى دامهاى شما باشد. (٣٢)
شرح لغات:
نظر، فعل «متعدى به الى»: به سوى چيزى نگريست و انديشيد. «متعدى به باء»: به سخن كسى گوش فرا داد. «متعدى به خود» انتظار داشت، در ميان مردم قضاوت كرد.
صب، «فعل معلوم»: آب را فرو ريخت، زره را پوشيد. «متعدى به على»: زره را بر ديگرى پوشاند. «فعل مجهول»: چيزى از ميان رفت. الصبب، به فتح صاد و باء، زمين سراشيب.
قضب: علفهايى كه براى استفاده چيده ميشود. سبزيجات خوراكى انسان، ميوهجات بوتهاى مانند خيار و كدو و بادنجان. علفهايى كه براى حيوان كشت و چيده ميشود مانند يونجه. درختهايى كه شاخههايش بلند و آويخته باشد. درختهايى كه از شاخههايش براى ساختن كمان و مانند آن استفاده كنند. از قضب «فعل»: چيزى را بريد يا چيد.
فاكهة: هر گونه ميوه، ميوههايى كه براى تفنّن و مزه باشد، از فكاهه: شيرين زبانى، خوشمزگى نمودن.
غلب، به ضم غين، جمع اغلب (چون حمر جمع احمر) و به فتح آن: درختهاى درهم و پيچيده و انبوه، سخت و درشت، درخت بىبر.
اب: چمن، هر گياه خودرو، ميوة خشك. از ابّ: به سوى آن روى آورد، ميل نمود، آماده شد.
«فَلْيَنْظُرِ الاِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»: فاء، براى جواب شرط مستفاد از آيات قبل يا تفريع بر آنها آمده: اين انسان كفر پيشه و ناسپاس اگر، يا اكنون، كه از آفرينش و تحولات خود ناآگاه است، يا از عالم نشر خود بىخبر است و آن را باور ندارد، يا براى آنكه اندكى تصوّر و باور كند كه چه قدرتى در آفريدن و به راه انداختن و آسان كردن راه او به كار رفته و چه سرمايهها و استعدادها به وى داده شده و او حق نعمت و امر خدا را در انجام تكليف و مسئوليت خود انجام نداده، پس نظر و انديشه در غذاى خود نمايد همين غذايى كه پيوسته به دست و كامش ميرسد و در برابر چشمش ميباشد، چه اندازه قدرت و قوا و عوامل طبيعت در فراهم ساختن و در دسترس قرار دادن آن به كار رفته و چگونه آماده و ساخته شده؟
در قرآن امر و دعوت به نظر و تفكر در آيات آفرينش و با تعبيرات مختلف براى برانگيختن فكر و تحكيم ايمان به مبدأ و معاد، آمده. بعضى آيات به صورت امر صريح مانند همين آيه و آيات: «فَلْيَنْظُرِ الاِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ. انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الارْضِ. فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ»، بعضى آيات با استفهام توبيخى مانند: «أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا، أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا، أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ؟!» بعضى آيات، به صورت بيان و نماياندن آيات خلقت آمده. بيشتر سورههاى كوتاه كه در آغاز وحى و در مكه نازل شده متضمن اينگونه آيات است تا اذهان و نفوسى كه به جاهليت و شرك آلوده و پست شده بود، برانگيخته شود و پاك و روشن گردد و از طريق نظر و تفكر در آيات زمين و آسمان از واژگونى پرستش بتها و هواهاى پست رها شود و به جهان و جهاندار و حكمت و فرمان او بپيوندند. همين آيات بود كه در زمان كوتاهى اذهان را باز و شكفته و روشن نمود سپس آن همه علما و محققين و عرفا در سرزمينهاى اسلامى پديد آورد. اين اوامر و دعوتهاى قرآن حكيم بر طبق فطرت و طبيعت حواس و ادراكات بشريست كه بايد از طريق حس و شهود و تحقيق با اسرار كائنات و قوانين طبيعت آشنا شود، آنگاه ميتواند همين محسوسات و مشهودات را پاية تفكّر و استدلال گرداند تا حكمت و قدرت و صفات پروردگار را در آیينة جهان بنگرد و مقصود نهايى را دريابد، و با تعالى فكرى و اخلاقى و گشودن اسرار طبيعت ميتواند زندگى دنيايى و معاش خود را سامان دهد و هر چه بيشتر از نيروها و بهرههاى نهفته در موجودات بهره گيرد. اين تحرّك فكرى را كه بر اساس تفكّر در عالم مشهود است، نخست قرآن پديد آورد، سپس با برخورد به اساس فلسفههاى يونانى و انديشههاى حكما و انديشندگان شرقى، مسيرش برگشت و نظر بيشتر علماى اسلامى يكسره از تفكر در مشهودات برگشت و به انديشه در ماورای مشهود پرداختند و پاية استدلال و فلسفة عمومى و اسلامى بر مقدمات عقلى محض بنا شد و از آن مايه گرفت، اين پايه و ماية هر اندازه محكم و درست باشد، در همة مطالب و براى همة اهل نظر راست نمىآيد، از اين رو آميخته با تخيّلات و اوهام و فرضيههاى بىاساس گرديد، و حالتى شبيه به احلام، سپس خواب و جمود براى عالم و جاهل كه همه تحت تأثير اينگونه انديشهها قرار گرفته بودند پيش آمد.
در اين ميان فقط طبقة فقها بودند كه در حدود محدود آيات و رواياتى كه دربارة تكاليف و احكام است ماندند و از اين آيات و اصول احكام صدها اصول و هزارها فروع حكمى و قانونى استنباط كردند و اصول فقهى و حقوقى پيوسته كاملتر و سرشارتر گرديد و هزارها كتاب در فقه و اصول آن نوشته شد، با آنكه راجع به تكاليف و احكام عملى مختلف بيش از صد و پنجاه آيه در قرآن نيست. دربارة نظر و تفكر در كائنات بيش از هفتصد و پنجاه آيه به صورت امر و دعوت صريح آمده و بيشتر سورههاى قرآنى با اشاره و صريح، آياتى از اين جهان مشهود و نظامات آن را نمايانده است. اگر با همان روش مستقل فقها كه آن همه قواعد و فروع در احكام تعبّدى و عملى از آيات و سنت استنباط كردند، ديگر متفكرين اسلامى نيز با اين اوامر صريح و هدايت و روش قرآن دربارة جهان و خلقت به بحث و تحقيق مىپرداختند، هم انديشه و افكار و در نتيجه زندگى مسلمانان بالا ميرفت؛ و هم پايههاى ايمان آنها محكم ميشد و هم استقلال روحى و حريم زندگى مسلمانان حفظ ميگرديد. اگر فقها اوامر صريح قرآن را دربارة نظر و تفكر مانند اوامر و نواهى عملى به عنوان واجب عينى بهحسب توانايى مسلمانان يا واجب كفايى، يا مستحبّ بيان ميكردند، و بابى در فقه راجع به اين آيات ميگشودند، وضع مسلمانان غير از اين بود كه اكنون هست. فقه عملی بيان احكام و روابط عبادى و حقوقى است و فقه نظرى حدود و تكليف فكر و نظر در اسرار عالم را مينماياند و اصول ايمان و استقلال فكر و اجتماع مسلمانان را تأمين مينمايد[1].
«أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا»: به قرائت بيشتر قاريان كه «انّا» را به كسر همزه خواندهاند اين آيه بيان و شرح استينافى براى نظر «فلينظر» است. به قرائت قاريان كوفه كه به فتح همزه خواندهاند، بدل اشتمال از طعام و حدوث و پيدايش آن است. «الماء»، اشاره به آب باران، يا نوع آب است. «صبّ»، چنانكه از موارد استعمال آن استفاده ميشود، فرو ريختن سرشار و فراگيرنده از بالاست. «صبّا»، مبيّن نوعى خاص و شگفتانگيز ريزش است. و ضميرهاى جمع متكلم «نا» و تكرار آن مبيّن ارادة پروردگار و قدرتها و قوایيست كه در انجام اين امر بهكار افتاده است.
«ثُمَّ شَقَقْنَا الأَرْضَ شَقًّا»: ثمّ، مبيّن تفريع با فاصله است: سپس زمين را پس از پيوستگى، از هم شكافتيم نوعى شكافتن خاص و شگفتانگيز. اين دو آيه و آية بعد، ظهور در اين مطلب دارد كه نخست آبى سرشار و غير عادى فرو ريخته شده و سپس با فاصلة زمانى و در اثر آن، زمين با وضع شگفت انگيزى از هم باز و شكافته شده، پس از آن گياه رویيده شده (اينكه بهسبب فرو ريختن آب باران هميشگى و روياندن گياهها زمين بهنوعى خاص شكافته شده باشد- چنانكه مفسرين پنداشتهاند- با ظاهر اين آيات موافق نيست). لغات خاص اين آيات: «صبّ و شقّ» و تأكيد و تنويع به «صبّا و شقّا» و ترتيب پيوستگى مطالب از فرو ريختن خاص آنها، سپس شكافتن خاص زمين، آنگاه روياندن گياه فقط در اين آيات آمده. اين لغات و اينگونه تعبير و ترتيب در ديگر آيات مكررى كه دربارة فرو ريختن باران و روياندن گياه است ديده نميشود، اين تعبير و ترتيب خاص با ظهور فعل ماضى در زمان گذشته، ميرساند كه آيات از اطوار و اوضاع گذشتة زمين تا زمانى كه انواع گياه در آن پديد آمده خبر ميدهد:
علما و محققين زمينشناس كه در علایم و نشانهاى بيرون و درون زمين نظر كرده و به ادوار گذشتة زمين پى بردهاند، اكنون اين پيشامدها را در گذشتة عمر زمين محقق دانستهاند كه: پس از خاموش شدن شعلهاى كه بيرون و درون زمين را فرا گرفته بود، آتشفشانها و انفجارهاى پى در پى و در زمانهاى طولانى در آن رخ ميداد، چنانكه قشر زمين تا اعماق آن از مواد گداخته پوشانده شد و همانسان چرخ زمين ميگرديد و اندك اندك پوستة زمين به سردى گرایيد، در همان زمان گازهاى متراكم و انبوهى تا ارتفاع بسيار زمين را فرا گرفته بود، پس از گذشت زمانها با سردى زمين گازها سرد و فشرده ميشد تا به صورت بخار در آمد و از آن رگبارهاى شديد و سرشار به سوى زمين سرازير شد. اين رگبارها بر پست و بلنديهاى داغ و سنگهاى محكم و تركيب شدة آن مىباريد و ناگهان تبخير و متصاعد ميشد. قرنها از ابرهاى متراكم و انبوه فضا و بخارهاى متصاعد از زمين، سيل باران بر زمين سرازير بود. پس از آن با آنكه ابرها رقيق ميگرديد و افق آسمان باز ميشد و نور خورشيد بر زمين میتابيد، هنوز رگبارهاى شديد و پيوسته بر زمين ميباريد، و از كوهها و بلندىهايى كه در زمين پديد آمده بود سيلهاى خروشان در دامنهها و زمينهاى هموار جارى بود، قدرت بىمانند ضربههاى متوالى رگبارها، و نفوذ آب در ميان درزهاى كوهها و صخرههاى يكپارچه، همراه هوا و مواد شيميايى تجزيه كننده و شكافندهاى كه با خود داشت، سپس سرعت حركت و قدرت حملى كه مخصوص اين پديدة نافذ و نرم روان است، كوهها و سنگهايى كه از مواد آتشفشانى تكوين شده بود و همه زمين را پوشانده بود، ميشكافت و تجزيه ميكرد و از بيرون و درون آنها را چنان نرم ميكرد كه آهن و فولاد و مواد انفجارى چنين توانايى نداشت. آنگاه سيلابها قطعات بزرگ و كوچك سنگها را از بلنديها فرو ميريخت و درهم ميكوبيد، و قدرت جاذبة زمين در فرود آوردن سنگها و شنها، با قدرت برگيرنده و فشار سيلابها همراهى ميكرد. سنگهاى ريز مانند مته سنگهاى درشت را سوراخ و سست ميكرد و راه نفوذ آب و هوا را هر چه بيشتر باز ميكرد. با رسيدن دورة سردى زمين، قدرت توانايى يخ نيز به كمك رسيد، آب با نفوذ خاص در اعماق درزها، و شكافها فرو رفته به وسيلة برودت و انجماد به صورت يخ درمىآمد و از درون، سنگهاى سخت را متلاشى ميكرد، اين قدرتهايى كه با آب ريزان همدستى کرد، كوههاى استوار را فرو ريخت و سر به زير نمود و سنگهاى سخت و مواد معدنى را مانند سنگ آسيا در هم كوبيد و نرم كرد و سيلابها آنها را بر هم زد و بهصورت گل و لاى در اطراف زمين و اعماق درياهايى كه پيوسته بالا مىآمد روى هم انباشت تا آنكه كوههاى نرم و قارههاى نوين از ميان درياها آشكار شد و سراسر زمين و كوهها تا اعماق آنها را خاك و مواد و عناصر گوناگون فرا گرفت و يكباره چهرة خشك و تاريك و سخت زمين تغيير كرد و هر نقطة آن رَحِمى متناسب و پر از مواد غذايى براى پديد آمدن و پرورش گياه و حيوان گرديد.
امروز پس از قرنها جستجوى انسانهاى متفكر دربارة زمين و تغييرات آن، روشن و مسلم شده كه آن دست توانايى كه سنگها و مواد سخت و پيوسته زمين را در هم شكافته و آن سرپنجة سختتر از فولادى كه تا اعماق زمين فرو رفته تا يكباره وضع زمين را دگرگون كرده، سيلابهايى بوده كه از بالاى هوا بر كوهها ريخته و از بالاى كوهها در سراسر زمين جريان يافته است[2]: «أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا، ثُمَّ شَقَقْنَا الاَرْضَ شَقًّا».
«أَنْبَتْنا فِيها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً»: پس از زمانى كه آب را سرشار و با شدت و قدرت از بالا فرو ريختيم و زمين را از هم شكافتيم و آنچنان آن را زير و زبر كرديم، زمين آماده و شكفته شد و از آن حب و انگور و ميوههاى بوتهاى يا انواع سبزيهاى دستچين را رويانديم.
«وَ زَيْتُوناً وَ نَخْلاً وَ حَدائِقَ غُلْباً»: چنين به نظر ميرسد كه هر يك از رویيدنيهاى برشمرده در اين آيات، نمونة نوعى از مواد اصلى غذاى انسان ميباشد. و ترتيب ذكر هر يك گويا اشاره به ترتيب در اهميت و احتياج يا ترتيب پيدايش و تكامل اين انواع دارد: نخست انواع حبوبات مانند گندم، جو، عدس، و ميوههاى ساقه خفته و كوتاه و بوتهاى: انگور، كدو، خيار، خربزه، سپس درختهاى بلند و تنومند: زيتون و نخل و باغهاى انبوهى كه از اينگونه درختها تشكيل ميشود[3].
«وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا»: چنان كه از لغت فاكهة برميآيد، مقصود ميوههاى فرعى و تفنّنى است كه بيشتر از جهت طعم و مزه مصرف ميشود. «اَبّ»، مراتع طبيعى يا تهيه شده براى تغذية حيوانات است كه خود غذاى انسان ميشوند.
با نظرى كه قرآن به آن امر كرده و دانشمندان ناآشناى به قرآن به آن رسيدهاند، هر دانة گياه ريز و درشت، سراپا دستگاه فعال و كارخانة زندهايست كه پيوسته با ريشههايى كه در زمين خلانده، عناصر اصلى و آمادة آن را پس از تحليل و تذويب جذب ميكند و از سوى ديگر برگهاى گشودة خود را چون دست نيازمندان به سوى آسمان بر مىآورد تا از فيض بيدريغ نور و هوا فراخور استعدادش برگيرد، آنچه از عناصر تذويب شدة زمين و فيض نور و هوا ميگيرد، در درون برگها تركيب شده و به صورت غذاى متناسب به اعضاى مختلف آن میرسد و در نهايت ميوههايى برميآورد كه با رنگها و طعمها و بوها، مواد غذايى متنوّع انسان ميگردد و بالاى دستهاى خود در دسترسش ميگذارد. اينهمه بهرهها و ميوههايى كه از جهت كميّت و رنگ و طعم و مواد غذايى متنوع است، چنان با دقّت و كم و بيش نمودن عناصر محدود زمين و هوا، تركيب و صورتبندى شده كه هر نوع آن داراى مواد غذايى و رنگ و طعم مخصوص به خود ميباشد. با آنكه اصول ساختمان گياهها يكسان است، اعضای خاص جذب كنندة عناصر و تركيب كننده و نگاهدارندة آب و هوا و ديگر عناصر، در سرزمينها و آب و هواى خاص متفاوت ميباشد.
گياهها و درختان بيش از آنكه دستگاه شيميايى زنده و حكيمانه براى تهية غذاى بدن حيوان و انسان است، جمال و رنگآميزى و خط و خال منقش و منظم شكوفه و گلها و سبزى و خرمى و عطر انگيزى آنها، روح انسانى را بر مىانگيزد و چون آیينه، جمال مطلق را منعكس مينمايد و هر ورق و برگشان دفتريست از حكمت پروردگار.
منظور قرآن از نظر همين است: نظر در حكمت و جمال، نظر در حيات و پيدايش و اطوار آن، نظر در مواد و عناصرى كه به اين صورتها برآمده و غذاى جسم و جان و بنية ايمان شده:
«مَتاعاً لَكُمْ وَ لاَنْعامِكُمْ»: در سورة والنازعات، اين آيه پس از بيان اطوار و تحوّلات زمين و رويش گياه و پايه گرفتن كوهها آمده و همين قرينهايست كه در اين سوره و آيات قبل از اين آيه، نظر به تحولاتى دارد كه منتهى به رویيده شدن انواع گياهها و ميوهها شده تا بهرهای براى انسان و حيوان باشد.
// پایان متن
[1] گرفتارى تعاليم و دستگاههاى مسيحيت را در اوان حركت علمى، نميتوان با تعاليم اسلام مقايسه كرد، مسيحيت براى اثبات مطالب مبهم تورات و انديشههاى سران كنيسه دربارة جهان، ناچار بود كه به اصول فلسفى يونانيان بهخصوص ارسطو متوسل شود، از اين رو همين كه جنبش تجديد علمى شروع شد، اصول فكرى و استقلال مسيحيت در معرض خطر واقع شد، نخست مسيحيت با تجديد علمى و نظريههاى ناسازگار با انديشههاى سران مسيحى، سخت به مخالفت برخاست تا آنكه آیين مسيحيت از مسير تجدّد فكرى بركنار شد و علم در راه جديد خود پيش رفت، سپس مسيحيت خواهناخواه در نظريات علمى تسليم نظريات جديد گرديد تا آنجا كه پيشوايان دين، خود به فرا گرفتن علوم طبيعى و جهان شناسى تجربى روى آوردند و از اين راه تجديد حيات كردند و قدرت خود را باز گرداندند. ولى متفكرين اسلامى با اين آيات صريح دربارة جهان و امر به تفكر و انديشه در آن، مانند سران مسيحيت قرون وسطاى مسيحى، پيرو انديشه و روش استدلالى حكماى يونان، و تنيدههاى گذشتگان ماندند تا نشاط و ذوق و ابتكار را از دست دادند و دچار خواب و جمود شدند، چنان كه آن شعلههاى حكمت و عرفان و ادبى كه نور قرآن و سنت برافروخته بود رو به خاموشى رفت و اكنون از آن جرقههايى در خاكستر به جاى مانده!! (مؤلّف).
[2] قسمتى از اين مطالب از كتاب «فرسايش و دگرگونى زمين، تأليف ژرم ويكوف، ترجمة احمد ايرانى» آورده شده. انديشمندان شرق و غرب سالها ديده از نظر در جهان مشهود بستند و براى گشودن اسرار آن در انديشههاى خود فرومانده و محبوس شدند، تا قرن تجدد فكرى مردمى از ميان تارهاى انديشههاى گذشتگان سر بيرون آوردند و با نظر در آثار و اطوار اين عالم، حوادث و تحوّلات گذشته و رموزى از مشكلات بستة خلقت را يافتند. ولى قرآن بيش از اينها فرمان نظر داده و راه بررسى و تحقيق را گشوده: فلينظر الانسان … بايد انسان نظر كند، بررسى نمايد، چشم گشايد و بنگرد … (مؤلّف).
[3] آقاى دكتر كاظم سامى (پزشك محقق و با ايمان روانى) وفّقه اللَّه، نوشتة كوتاه و جامعى دربارة مواد اصلى غذايى انسان مطابق آخرين نظريات متخصصين تغذيه مرقوم داشتهاند كه بيش از جهت تفسيرى و انطباق با نمونههاى مرتب كه در اين آيات آمده، از نظر تغذية كامل و سالم و حفظ صحت براى عموم مفيد است: «آخرين تجسسات علمى نشان داده است كه غذاها بايد شامل مواد اصلى زير باشد تا بتواند سلامت و نمو تجديد حيات سلولهاى بدن را تأمين كند:
1- پروتيدها يا مواد آلبومينوئيد كه آنها را مواد سازندة انساج ميدانند و در گوشت، تخم مرغ، ماهى، شير، پنير، بسيارى از ميوهجات، سبزيجات و بقولات از قبيل نخود و لوبيا و عدس و گردو و بادام و فندق و سيبزمينى موجود است.
2- ليپيدها (چربىها) كه آنها را غذاهاى سوزاننده ميدانند و در شير و كره و پنير و چربىهاى حيوانى و نباتى و بسيارى از ميوهجات و سبزيجات و غلات مانند زيتون و گردو و بادام و فندق، بادام كوهى و گندم و مانند آنها فراوان است.
3- گلوسيدها (هيدرات دو كربن و مواد نشاستهاى و قندها) كه آنها را جزء غذاهاى مولد قوه و انرژى ميدانند، در قند و عسل و اغلب ميوهجات شيرين مانند انگور و خرما و سيب و گلابى و سبزيجاتى مانند چغندر و غلاتى مانند ذرت و گندم و جو و سيب زمينى و امثال آن زياد است.
4- املاح معدنى كه آنها را هم سازنده و هم توليد كنندة قوا ميدانند و در اغلب سبزيجات و غلات كه سر دستة آنها گندم است موجود است.
5- سلولزها كه آنها را جزء غذاهاى پاككننده محسوب ميدارند و در اغلب سبزيجات و ميوهجات به مقدار زياد يافت مىشود.
6- فرمانها يا كاتاليزورها كه سبب آماده كردن غذاهاى ديگر براى هضم و جذب ميشوند و در اغلب گیاهها مخصوصاً به طور خام موجود است.
7- ويتامينها كه آنها را جزء غذاهاى حياتى ميدانند و در اغلب ميوهجات و سبزيجات موجود است. انسان در شبانهروز به طور متوسط 2400 كالرى مواد غذايى لازم دارد كه از سه نوع اصلى غذاها يعنى: پروتيدها، ليپيدها و گلوسيدها بايد به دست بيايد كه اين سه مادة اصلى غذايى بدون وجود مواد فرعى ديگر يعنى: املاح معدنى، فرمانها و ويتامينها و حتى سلولزها، نميتوانند احتياجات بدن را رفع كنند و اغلب آن مواد به تنهايى قابل جذب بدن نيستند و نيز بايد دانست كه تعادل بين غذاها از واجبات است و حتماً بايد مخلوط باشد نه اينكه فقط با خوردن پروتيد مثل (گوشت، تخم مرغ …) و يا گلوسيدها (نان، پلو و…) تأمين گردد.
اكنون براى آنكه بهتر مشخص شود كه چگونه اصول بالا و مواد ضرورى براى تأمين تغذيه و رشد و نمو و تجديد حيات سلولهاى بدن انسان و حيوان، در خوراكيهاى ياد شده در آيات بالا ملحوظ گرديده، به طور اختصار به شرح تركيب مواد اصلى سهگانه و املاح و ويتامينها در صد گرم، چند نمونه از خوراكىهاى مذكور مىپردازيم:
الف- از دسته غلات (حَبَّا): نمونه، گندم:
تركيب گندم درصد بدين شرح است: پروتئين 29/11، چربى 11/1، گلوسيد 98/74، پتاسیم 16/31، سود 07/2، آهك 25/3، منيزیم 06/12، اكسيددوفر 28/1، اسيد فسفريك 22/47، املاح معدنى ديگر 81/1، ويتامين 1B 56/0 ميلىگرم، ويتامين2B 2 12/0 ميلىگرم، نيكوتيل آميد 4/600 ميلىگرم، ويتامين E 2/2 ميلىگرم و هر صد گرم گندم 352 كالرى ايجاد مينمايد (ارزش غذايى).
ب- از دستة سبزيجات و بقولات (قضبا): از هر كدام يك نمونه:
1- تركيب نخود درصد بدين شرح است: پروتئين 5/24، چربى 0/1، گلوسيد 7/61، آب 10، سديم 42، پتاسيم 880 ميلىگرم، كلسيم 73، منيزيم 140، منگنز 199/0، آهن 6، مس 802/0، فسفر 397 ميلىگرم، گوگرد 196 ميلى گرم، كلر 44، ويتامين A 37 واحد، ويتامين1B 87/0 میلیگرم، ويتامين 2B 29/0 ميلىگرم، نيكوتيل آميد 3 ميلىگرم، ويتامينC 2 ميلىگرم، هر صد گرم 354 كالرى ايجاد ميكند.
2- تركيب اسفناج درصد بدين شرح است: پروتئين 2/2، چربى 3/0، گلوسيد 9/3، آب 1/92، سديم 84 ميلىگرم، پتاسيم 489 ميلىگرم، كلسيم 87، منيزيم 55، منگنز 828/0، آهن 3، مس 197/0، فسفر 45، گوگرد 27، كلر 67، اسيد اوريك 72، پورين 24، 90 ميلىگرم اسيد ماليك، 800 ميلىگرم اسيدسيتريك، 892 ميلىگرم اسيد اكساليك، 6000 واحد بينالمللى ويتامينA، 08/0 ميلىگرم ويتامين B1، 2/0 ميلىگرم ويتامين B2، 5/0 ميلىگرم نيكوتيل آميد، 5/21 ميلىگرم ويتامينC ، به مقدار جزئى ويتامينE مىباشد. هر صد گرم اسفناج تازه 22 كالرى توليد مىنمايد.
ج- از دستة ميوهها (فاكهة) كه خود به دو دستة مهم شيرين، چرب و نشاستهدارتقسيم ميشوند
1- ميوههاى شيرين كه خود به سه گروه منقسم ميگردند:
اول- ميوههاى شيرين كه خود ترش مزه هستند. از اين دسته بهعنوان مثال تركيب درصد انگور (عنبا) را ذكر ميكنيم. درصد گرم انگور 6/81 گرم آب، 8/0 گرم پروتئين، 4/0 گرم چربى، 7/16 گرم گلوسيد، 2 گرم سديم، 54/2 گرم پتاسيم، 17 گرم كلسيم، 7 گرم منيزيم، 083/0 گرم منگنز، 6/0 گرم آهن، 098/0 گرم مس، 21 گرم فسفر، 9 گرم گوگرد، 2 گرم كلر، 80 واحد بينالمللى ويتامين A، 05/0 ميلىگرم ويتامين B1، 03/0 ميلىگرم ويتامين B2، 4/0 ميلىگرم نيكوتيل آميد و 4 ميلىگرم ويتامين Cوجود دارد و هر صد گرم انگور 74 كالرى توليد مينمايد.
دوم- ميوههاى شيرينى كه از اين دسته بهعنوان مثال تركيب درصد خرما (نخلا) را ذكر ميكنيم: در هر صد گرم خرماى خشك 20 آب، 2/2 پروتئين، 6/0 چربى، 75 گلوسيد، 9/0 سديم، 9/7 ميلىگرم پتاسيم، 5/6 كلسيم، 5/6 منيزيم، 1/5 آهن، 2/7 فسفر، 5/6 گوگرد، 283 ميلىگرم كلر، 180 واحد بينالمللى ويتامينA، 08/0 ويتامين1B، 05/0 ويتامين B2، 18/2 نيكوتيل آميد، وجود دارد و هر صد گرم خرما 314 كالرى ايجاد مىنمايد.
سوم- ميوهجاتى كه جزء سبزيجات محسوب ميگردند، بهعنوان مثال، خيار را ذكر مىكنيم: در صد گرم خيار 8/0 پروتئين، 1/0 چربى، 3 گلوسيد، 6/95 آب، 8/0 سديم، 140 ميلى گرم پتاسيم، 10 كلسيم، 9 منيزيم، 3/0 آهن، 21 فسفر، 12 گوگرد، 30 كلر، 200 واحد بينالمللى ويتامينA ، 04/0 ويتامين B1، 05/0 ويتامين B2، 18/0 نيكوتيل آميد، 10 ميلىگرام ويتامين Cو مقدار مختصر ويتامين B6 و ويتامين E دارد. هر صد گرم خيار 13 كالرى ارزش غذايى دارد.
2- ميوههاى چرب و نشاستهدار. در اين دسته ميوههاى هستهدار وجود دارند كه بهعنوان مثال زيتون (زيتونا) و بادام را ذكر مىكنيم:
درصد گرم بادام، 7/4 آب، 6/18 پروتئين، 1/54 چربى، 6/19 گلوسيد، 3 سديم، 690 ميلىگرم پتاسيم، 254 كلسيم، 252 منيزيوم، 4/4 آهن، 475 فسفر، 150 گوگرد، 20 كلر، 250/0 ويتامين B1، 67/0 ويتامين B2، 5/4 نيكوتيل آميد وجود دارد، هر صد گرم آن 640 كالرى ارزش غذايى دارد.
نكته ديگرى كه بايستى مورد توجه باشد اينكه تا به امروز تقسيمبندى جامع كاملى كه مشخص تمام خواص و جهات مختلف خوراكيها باشد به وجود نيامده است و تقسيمبنديهايى كه در علم غذاشناسى رايج شده است، هر كدام به جهتى مورد استفاده است. مثلاً تقسيمبندى بر حسب منشأ ايجاد خوراكيها (غذاهاى با منشأ حيوانى، غذاهاى با منشأ گياهى، غذاهاى با منشأ معدنى) يا تقسيمبندى بر حسب نوع عمل و اثر (غذاهاى مولد نيرو ENERGITIQUE و غذاهاى حمايتكننده PROTECTEUR) و از اين قبيل تقسيمبنديها، به همين جهت در تحقيقات و نشريات غذاشناسى، و علوم تغذيه، تا به امروز از روشى استفاده شده كه آيات بالا هم بدان اشاره شده يعنى به ترتيب از:
1- غلات (حبّاً گندم، جو، ذرت، چاودار، برنج و ….) و فرآوردههاى آنها.
2- سبزيجات و بقولات (قضباً عدس، لوبيا، باقلا، نخود، سيب زمينى، هويجفرنگى، شلغم، ترب، چغندر، كلم پيچ، اسفناج، كاهو، كرفس، سير، پياز، تره، مارچوبه، كدو، خيار، گوجه فرنگى، بادنجان، ماش، جعفرى، بابونه، نعناع، تره خودرو، ريحان، شنبليله، غازياغى، گشنيز، موسير…)
3- ميوهها (فاكهة) كه خود دو دستهاند:
الف- ميوههاى شيرين مثل، انگور (عنبا) خرما (نخلا).
ب- ميوههاى چرب و نشاستهدار مثل زيتون (زيتوناً).
4- گوشت و تخم پرندگان، شير، و مشتقات آن كه از فرآوردههاى حيوانى است.
(خود حيوانات براى تغذيه از علفها و گياههاى خودرو، ميوهها، علوفة خشك (اَبّاً) تغذيه ميكنند).
و بنابراين، آيات مذكور ناظر به همة مواد غذايى لازم براى تغذية انسان ميباشد (متاعا لكم و لانعامكم). (مؤلّف).
کتاب پرتوی از قرآن، جلد پنجم، (جلد ششم مجموعه آثار آیتالله طالقانی)، سید محمود طالقانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، مجتمع فرهنگی آیتالله طالقانی، چاپ اول 1398، صص 212 تا 224.
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.