بسمالله الرحمن الرحيم
در تاریخ است که عتبه بن ربیعه از سران قریش که بسیار بلیغ و اندیشمند بود، دریکی از سالها در موسم حج، گویا سالهای آخر بعثت و قبل از هجرت، شورایی از قریش تشکیل داد که تصمیم بگیرند در اوان حج نگذارند مردمی که از اطراف میآیند نفس پیامبر به آنها برسد و در ضمن اسمی هم روی پیامبر (ص) بگذارند و همگی روی این اسم تکیه کنند تا مردم باور کنند که پیامبر (ص) چنین است. در آخرین شور و نظر، به این نتیجه رسیدند که عتبه بن ربیعه را پیش پیامبر اکرم (ص) بفرستند تا کلمات و آیات پیامبر (ص) را بشنود و با توجه به همانها عنوان و اسمی که نفرتانگیز و وحشتآور باشد برای حضرت انتخاب کنند.
عتبه نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و نشست و با همان حال تكبر و اشراف منشی، پاها را یکطرف دراز کرد و بعد رو به پیامبر کرد و گفت: محمد، از شعرهایی که میگویی معجزه است و از سوی خداست قدری برایم بخوان تا بدانم حرفت چیست. پیغمبر (ص) فرمود: این سخنان شعر نیست، کلام خداست؛ از من هم نیست. عتبه گفت: هر چه اسمش را میگذاری؛ برایم بخوان. رسول خدا آیاتی که تازه نازل شده بود را شروع به خواندن کرد. او همچنان که گوش میداد، کمکم خود را جمع کرد و سرش را پایین آورد و در فکر فرورفت تا اینکه ظاهراً پیامبر اکرم (ص) به این آیه رسید: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ» . عتبه چون این آیه را شنید، بدنش شروع کرد به لرزیدن و دستش را نزدیک دهان پیامبر برد و گفت: اُقسِمک و الرَّحِم! یعنی تو را به خویشاوندیمان قسم میدهم که دیگر چیزی نگو و درحالیکه بدنش همچنان میلرزید بهطرف خانه رفت. شورای قریش متوحش شد که نکند عتبه که صاحب نفوذ و ثروت است، از دین خود دست برداشته و به اسلام گرایش پیدا کرده باشد. آن روزها، هرکس که به اسلام گرایش پیدا میکرد، میگفتند: «قد صبا» یعنی صابئی شد. شاید هم نظر به دین صابئین داشتند که ستارهپرست بودند و یا دین دیگری داشتند. عتبه، هم زبانآور بود و هم نفوذ و ثروت زیادی داشت، اگر او گرایش پیدا میکرد، کار قریش تمام بود. عتبه به خانه رفت، ابوالحکم که بعداً کنیهاش ابوجهل شد، پیشش رفت و با چهرهٔ غمگین پرسید: خیلی ناراحت بودم، نکند تو به خیال اینکه به ثروت و قدرت برسی به اسلام گرایش پیدا کنی؟ گفت: من؟ گفت: آری تو. حکم فهمید که باید از راه تحقیر تحریکش کند. عتبه گفت: نه! چنین چیزی نیست. حکم پرسید: پس چه؟ گفت: کلماتی از محمد شنیدم که هرگز نشنیده بودم! نه در اشعار، نه در سخن بليغ و نه در کتب عرب، این کلمات را ندیدهام. ازاینرو متحیر شدم! پرسید: محمد را چگونه دیدی؟ گفتههایش گفتههای کاهنان یا شعر بود؟ عتبه گفت: کاهنان را زیاد دیدهام و شعر را از تغزل و حماسه و جز آن میشناسم. سخنان محمد به هیچکدام آنها شبیه نیست. حکم پرسید: بالاخره چه اسمی روی او بگذاریم؟ عتبه قدری تأمل کرد و بعد گفت: اگر بخواهیم اسمی روی محمد (ص) بگذاریم، باید بگوییم «ساحر» است و به مردم عرب و جزیره برسانیم که محمد ساحر خطرناکی است ولی سحر او از نوع سحرهایی که میشناسیم نیست بلکه سحری است که در نسلها و قرنها خواهد ماند! آخرین حرف عتبه این بود «و إن أسفَله لمُعرَقٌ و إن أعلاهُ لمُغدَقٌ و إنه يَعلُو و لا یُعلی عَلیه» یعنی او مانند درختی است که شکفته شده و از دل طبیعت بیرون آمده و ریشه به اطراف و اعماق طبیعت دوانده است؛ روزبهروز شاخههایش بالاتر خواهد رفت و ثمرش بسیار چشمگیر خواهد شد. این را به شما بگویم که هر چه دنیا پیش رود، او اوج خواهد گرفت و چیزی برتر از او نخواهد بود. اینجاست که آیهٔ سورهٔ مدثر دربارهٔ این شخص نازل شد که میفرماید:
«وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا ﴿١٢﴾ وَبَنِينَ شُهُودًا ﴿١٣﴾ وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا ﴿١٤﴾ ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ ﴿١٥﴾ كَلَّا ۖ إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا ﴿١٦﴾ سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا ﴿١٧﴾ إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ ﴿١٨﴾ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿١٩﴾ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿٢٠﴾ ثُمَّ نَظَرَ ﴿٢١﴾ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ﴿٢٢﴾ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ ﴿٢٣﴾ فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ ﴿٢٤﴾ إِنْ هَٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ﴿٢٥﴾ سَأُصْلِيهِ سَقَرَ ﴿٢٦﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ ﴿٢٧﴾»
این مرد با آنکه درک کرد و فهمید، فکر کرد، باز تأمل کرد و اندیشید. آمد نزد قریش و برخلاف درک عقلی و وجدانی خود قضاوت کرد. «ثُمَّ عَبَسَ»: ناز کرد، چهره درهم کشید، چون میدانست برخلاف تشخیص و وجدانش صحبت میکند و بعد اعلام کرد «إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ». این نیست مگر سحر، ولی سحری که ماندنی است. اینجاست که قرآن تهدیدش میکند که «سَأُصْلِيهِ سَقَرَ» و ما او را از اوج نخوت و کبریاییاش پایین میآوریم.
وقتیکه از این مبارزه منفی که بازدارنده بود و از دور کردن مردم و زائران مکه و قافلههایی که از اطراف به مکه میآمدند از اطراف پیامبر ناامید شدند و دیدند اسلام همچنان پیش میرود، مبارزه مثبت را آغاز کردند. اشعاری از بلغای دورۀ جاهلیت را جمعآوری و برای مقابله با قرآن رواج دادند. معروف است که شعرهای امرو القیس را که بسیار بلیغ و فصیح است، در برابر قرآن علم کردند؛ ازجمله:
دنت الساعةُ وانشق القمر عن غزال صاد قَلبی و نفر
مر يوم العيد في زينته فَرَمانی فَتَعاطَی فَعَقَّر
عادة الأقمار تسری فی الدجی و زأیت اللیل تَسری فی القمر
این زیباترین شعری است که او برای معشوقه خود گفته است. این کلمات را در مقابل قرآن، به اعراب دورهٔ جاهلیت و اهل مکه و بهخصوص جوانها عرضه میکردند. گفتهاند زمانی که سورهٔ قمر نازل شد، این ماجرا پیش آمد؛ یعنی وقتیکه این آیه نازل شد:
«اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» دنت و اقْتَرَبَتِ تقریباً دارای یک معنا و مفهوم است بلکه از جهت بلاغت «دنت» مختصرتر هم هست. ولی علمای بلاغت گفتهاند که در «اقْتَرَبَتِ» دوازده خصوصیت بلاغی و ادبی هست که در کلمه «دنت» نیست. عرب از این جهت هم شکست خورد.
در اینجا ممکن است بگویند که عرب داعیهای برای معارضه با قرآن نداشت؛ این گفتهٔ باطلی است؛ زیرا قریش و سران آن و مشرکین در مقابل قرآن شکست خوردند و تسلیم شدند. کمتر پیش میآمد که جوانی از عرب به نزد پیامبر (ص) بیاید و مجذوب نشود؛ بنابراین، نمیتوانیم بگوییم که اینها داعیهای نداشتند که در مقابل قرآن مقاومت کنند. در اجتماعی که مردم آن طرفدار فکری یا عقیدهای هستند، اگر کسی در مقابل عقیده و فکر آنها بایستد و به آن اهانت کرده و آن را رد کند، آن مردم با تمام قوای طرفدار در برابر او قیام خواهند کرد. پیامبر (ص) علیه تمام سنن و آداب جاهلیت قیام کرده و بر تمام مقدسات آنها مهر باطل زده «إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُون» یعنی همهٔ شما جهنمی هستید! همهٔ شما دنبال وهم و گمانید! در برابر چنین سخنانی، این مردم عرب جاهلی متعصب میتوانستند بیتفاوت باشند؟ بههیچوجه! و دیدیم که با تمام قدرت در مقابل این دعوت پیامبر ایستادگی کردند و به جنگهای خونین تن دادند و خانمانها به بادرفت و زندگیها متلاشی شد و هجرتها پیش آمد. چرا؟ همه این جنگها و خونریزیها در مقابل مسئلۀ سادهای بود که قرآن مطرح کرده بود صورت گرفت؛ بدین معنا که در مقابل این نهضت و انقلاب خاموش نماندند. در چند جای قرآن آمده که از مشرکان و کافران میخواهد: «وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ» یعنی اگر شما در این قرآن شک دارید، یک سوره مانند آن بیاورید.
آیا یک سوره ولو کوتاه، مانند قرآن آوردن آسانتر بود یا آنهمه جنگ و درگیریهای خونین بین قبیلهای که تمام مقدساتشان از میان ببرد. چرا این کار را نکردند؟ و اگر کردند، چرا اعلام نشد؟ در اوایل سورهٔ بقره نیز میفرماید: «فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَة» شما نمیتوانید مانند قرآن بیاورید و هرگز هم نخواهید توانست. پس از آتشی بترسید که گیرانه آن انسانها و سنگها هستند. در بعضی جاها حتى به یک سوره تحدی کرده است. حتی اگر مثل سورههایی که فقط سه آیه کوتاه دارند، مانند سورهٔ عصر و کوثر هم اگر میآوردند و عرضه میکردند، موردقبول بلغا و اهل سخن واقع میشد و غائله ختم میشد و پیامبر (ص) و دعوتش هم شکست میخورد. خلاصه اینکه اگر کسی مدعی شود که برای در هم شکستن دعوت و رسالت پیغمبر (ص) و معارضه با قرآن، آنها داعی نداشتند، پاسخ این است که داشتند، زیرا همهچیز آنها در معرض خطر بود.
این را هم نمیتوان مدعی شد که برای درهمشکستن دعوت و رسالت پیغمبر (ص) و معارضه با قرآن، کلماتی هم آوردند ، ولی جایی نقل نکردند! اعراب جاهلی حتی آن كلمات و شعرهای زمان جاهلیت را برای مبارزه با قرآن جمعآوری کردند؛ اما بهرغم همهٔ معارضاتشان، قرآن در نفوس و افکار مردم ازلحاظ بلاغت جایگزین شد. شگفتآورتر از همه اینکه میفرماید: «فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا». اگر نمیتوانید که هیچوقت هم نمیتوانید و اگر جن و انس و همهٔ گواهانتان را هم جمع کنید، بازهم نمیتوانید. بیان مطالب در غایت بلاغت و رسایی، نمودار تکامل انسان متکامل است؛ بنابراین، مظهر كامل تکامل انسان بیان است.
در آن روز قرآن میگوید که نمیتوانید و امروز را هم پیشبینی کرده و گفته است هرگز نخواهید توانست. حالا بازهم بگوییم که انگیزه نداشتند! شرق و غرب دنیا، در مقابل پیشرفت و دعوت قرآن، داعی داشتند که اسلام را بکوبند و به انواع طرق که امروز هم مشاهده میکنیم، به وسایل نظامی، جنگی، دسایس و توطئهها و جاسوسیها، به هر وسیلهای متوسل شدند، برای اینکه مسلمانها را بکوبند ولی نتوانستند دعوت قرآن را متوقف کنند. نهتنها در زمان پیغمبر بلکه بعدها هم معارضههای دیگری پیش آمد. در قرن اخیر که استعمار سربلند کرد و به حرکت درآمد، احساس کرد که مهمترین مانع پیشرفت مقاصد و نفوذش در میان مسلمانها قرآنی است که در بین آنها باقیمانده است، به انواع وسایل متوسل شدند که قرآن را از مسلمانان و مسلمانان را از قرآن بگیرند. چه با این شیوه که مسلمانان را بهتدریج، با عوامل و ایادی مسلماننما، از بحث، دقت، تفکر و توجه به قرآن باز داشتند و چه از راه آنکه عواملی برانگیختند تا با قرآن معارضه کنند و این مسئله هنوز هم ادامه دارد.
میدانید که پس از چند قرن که مسلمانها سرکوب و متفرق و دچار ذلت و زبونی شدند، در قرن اخیر، مرحوم سید جمالالدین قیام کرد تا مسلمانان را به متن قرآن و اصل قرآن باز گرداند. او باعث حرکت و جنبش جدیدی شد برای اینکه قرآن را زنده کنند و مسلمانها را به این وسیله عليه استعمار متحد کنند و دسایس آنها را از میان ببرند. ازاینرو حرکت و موجی ایجاد شد.
استعمار درصدد برآمد مسلمانها را از قرآن جدا کند و به رویارویی باهم وادار کند. ادیان و مذاهب جعلی درست کردند و برای انصراف از قرآن در میان مسلمانها اشاعه دادند. ازجمله، در پنجاه سال قبل، بهوسیلهٔ مستشرقان و عوامل استعمار، جمعیتی از مسیحیان در بیروت بهقصد مقابله و معارضه با این مبارزهطلبی یا «تحدی» قرآن تشکیل دادند! همانطور که قبلاً هم گفتیم قرآن همه مخالفان خود را در سراسر جهان دعوت میکند که اگر میتوانید یک سوره، مانند آن بیاورند. تمام بلغای دنیا نتوانستهاند و حالا این معارضه را بازهم شروع کردهاند. بیروت مركز ادب عرب بود و مسیحیهای بسیاری در آنجا دربارهٔ ادبیات عرب كتابها نوشتند. یک گروه از مسیحیها مأمور شدند و جمعیتی تشکیل دادند به نام «الهداية» و شروع کردند از ابتدا، قرآن را بهدقت خواندن و آن را الگو قرار دادن تا به گمان خودشان مثل آن را بسازند، آنهم نه ابتکاری و ارتجالی که خودش مسئلهٔ مهمی است بلکه از روی خود قرآن و الگو قرار دادن آن، خواستند کلماتی را باهم پیوند دهند و به هم ببندند و عرضه کنند و به عربزبانان و کشورهای مسلمان ثابت کنند که قرآن در اختصار و بلاغت برتر نیست. سورۀ «حمد» اولین سورهای بود که خواستند مانند آن را تقلید کنند: اول بهجای «الحمد لله رب العالمین» گذاشتند: «الحمد للرحمان، آلملك المَنّان، لك العبادُ و بك المُستعان» میبینید که همان لغات را گرفتهاند و سر هم کردهاند. به خیال خودشان، از جنبهٔ ادبی هم هرچه مختصرتر باشد، بلیغتر است. اینها را که انتشار دادند، همه سخنشناسان عرب مسخرهشان کردند! و این اعجاز و عظمت قرآن را میرساند. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ» حرکتی است بهطرف حق، یا اینکه «لك العبادُ و بك المُستعان»؟! بااینکه وزن و قافیه آنهم شبیه است. باری، آنچنان مورد تمسخر قرار گرفتند که «نوشتههایشان را جمعآوری کردند و به گوشهای خزیدند. بعدازاین هم دیدیم که از این مذاهب جعلی در ایران، هندوستان و جاهای دیگر، درست کردند و پیامبران دروغین کلماتی را بافتند، برای اینکه اصل مسئلهٔ معارضه در همینجاست، اما شکست خوردند.
خلاصه اینکه تا امروز قرآن از جنبهٔ بلاغت پیروز شده و هنوز هم در کلمات بلغای عرب شبیه آن نیامده است. جبران خليل جبران در بعضی از مقالههایش که از بلیغترین مقالات علمی و اجتماعی است، وقتیکه آیهای از قرآن کریم را باآنکه جبران مسیحی است بین کلماتش میآورد، آن عبارت قرآنی مانند لامپ پانصد شمعی در مقابل لامپ چهل شمعی میدرخشد و خود جبران هم به این تفاوت معترف است. شبلی شمیل، عرب مادی پیرو مکتب داروین که همهٔ مذاهب را منکر است، در اشعار معروفش که در مجلات و کتابهای مصری چاپ میشد، وقتیکه به قرآن میرسد میگوید:
إني و إن أك قد کفرتُ بدينه كيف أكفرنَّ بمُحكم الآيات
یعنی من دینش را قبول ندارم، خود او را هم به پیامبری قبول ندارم، اما به این آیاتش نمیتوانم کافر شوم. آیاتی که در آنها حکمت و بلاغت و پیشبینی مسائل و احکام محکم جمع شده، چگونه میتوانم به اینها کافر شوم؟
این خلاصهای بود از اعجاز بلاغی قرآن در مقابل معارضان آن تا امروز.
ولی این فقط یک بُعد از اعجاز قرآن است. بُعد دیگر این است که بخشی از مطالب قرآن را در برخورد با حوادث میتوان درک کرد. گوشهای نشستن و قرآن را قرائت کردن یا در گورستان، قرآن خواندن غیر از درک قرآن است. انسان در گیرودار حوادث و جریانها، زمانی که به بنبست میرسد، اگر با قرآن آشنا باشد، آنوقت است که درک درستی از آن پیدا میکند. مثل همین آیات، سورهٔ «النازعات» که در جریان انقلابی روز، بُعد دیگری برای ما پیدا کرد. انقلاب واقعی، انقلابی است که از درونها بجوشد و حالت نزعه و نزوع داشته باشد تا بتواند در اجتماع دوام پیدا کند و پیش رود و منشأ تدبیر در حوادث و مشکلات و سختیهای زندگی شود «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا». در همین زندانهای این چند سال، من میدیدم و هیچگاه از یاد نمیبرم، در نماز، آیهای را متذکر میشدم که در آن بحبوحهٔ فشارهای کمیته چقدر اطمینانبخش بود. یا گاهی که میدیدم بر دیوارهای تاریک زندان، جوانهای مجاهدی که از زیر شکنجه بیرون آمده بودند، آیهای از قرآن را نوشتهاند. خواندن این آیات بهقدری انسان را قوی مینمود که تمام شکنجهها و زجرها را فراموش میکرد! هیچگاه از خاطرم نمیرود که بر دیوار سلولی با خط ریزی نوشته بود: «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» . اینها کلماتی است که انسان را میگیرد. درجایی که همهاش اضطراب و خطر مردن و شکنجه است. کسانی با این ایمان به اتاق شکنجه میرفتند! یا در گوشهٔ دیگر نوشته بود: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِين﴾» . اینجاست که انسان میتواند با تمام وجود قرآن را درک کند.
در مسائل علمی و تفکر در نظام آفرینش و آغاز و نهایت خلقت هم همینطور است. گاهی در مرحلهای از پیشرفت علم میتوان مسائلی را به نحوی درک کرد که در غیر آن شرایط و محیط و اوضاع که اساساً این مسئله مطرح نبوده، مثلاً جهان در ابتدا و آغاز آفرینش چه صورتی داشته و بعد چه تحولاتی پیداکرده و درنهایت به کجا خواهد انجامید. این هم از بعد علمی قرآن.
//پایان متن
[1] «پس اگر روی برتافتند، بگو: شما را از آذرخشی چون آذرخش عاد و ثمود بر حذر داشتم.. فصلت (۴۱)، ۱۳.
[2] این عبارت به گونۀ دیگری هم نقلشده است: «ما هو كلام الانس و لا من كلام الجن و ان له لطلاوة و ان عليه لطلاوة وان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق و انه ليعلو ولا یعلی». در الطبرسی، تفسير مجمع البیان، همان، ج ۱۰، ص ۵۸۴، ذیل آیات ۱۱–۳۰. همچنین «… لمغدق…» در: محمدباقر همان مجلسی، بحار الانوار، همان، ج ۱۷، باب اعجاز القرآن الكريم، صص ۲۱۱–۲۱۲.
[3](«مرا باآنکه او را تنها آفریدم واگذار؛ و دارایی بسیار به او بخشیدم و پسرانی آمادهبهخدمت، دادم) و برایش عیش خوشا آماده کردم. بازهم طمع دارد که بیفزایم. ولی نه زیرا او دشمن آیات ما بود. بهزودی او را به بالا رفتن از گردنۀ [عذاب] وادار میکنم. آری، [آن دشمن حق اندیشید و سنجید. گشته بادا، چگونه [او] سنجید؟ آری، کشته بادا، چگونه [او] سنجید. آنگاه نظر انداخت. سپس رو ترش نمود و چهره در هم کشید. آنگاه پشت گردانید و تكبر ورزید و گفت: این [قرآن] جز سحری که به برخی آموختهاند نیست. این غیر از سخن بشر نیست. زودا که او را به سقر درآورم؛ و تو چه دانی که آن سقر چیست؟». مدثر (۷۴)، ۱۱–۲۷.
[4] «رستاخیز نزدیک شد و ماه بشکافت». قمر (۵۴)، ۱.
[5] «در حقیقت، شما و آنچه غیر از خدا میپرستید، هیزم دوزخید. شما در آن وارد خواهید شد». انبیاء (۲۱)، ۹۸.
[6] «و اگر در آنچه بر بندۀ خود نازل کردهایم شک دارید، پس اگر راست میگویید – سورهای مانند آن بیاورید». بقره (۲)، ۲۳.
[7] «پس اگر نکردید – و هرگز نمیتوانید کرد. از آن آتشی که سوختش مردمان و سنگها هستند، بپرهیزید. همان، ۲۴.
[8] از باب نمونه، النضر بن الحارث: دو الزارعات زرعا، و الحاصدات حصدة، و الطاحنات طحنا…» و هذيل بن يعفور: «قل هو الله أحد. إله کالأسد، جالس على الرصد، لايفوته احد، و میلمه: «الفيل، ما الفيل؟ له ذنب وثيل، و مشفر طويل. فإن ذلك من خلق ربنا القليل، و همچنین موارد دیگر، نک: نصار، حسین، اعجاز القرآن، مكتبة مصر، مصر، ج ۱، ۱۹۹۹، صص ۱۱۴– ۱۲۵.
[9] نویسندهای مسیحی مذهب، در سال ۱۹۱۲ میلادی در مصر رسالهای تحت عنوان حسن الايجاز نوشت و در مقام معارضه با برخی سور و آیات، با اقتباس از کلمات قرآنی، آیاتی را اختراع و در مقام معارضه با سورۂ فاتحة الكتاب آورده است: «الحمد للرحمان، رب الأكوان، الملك الديان، لك العبادة و بك المستعان، إهدنا صراط الإيمان،. همچنین در معارضه با سوره کوثر آوردن دانا اعطيناك الجواهر، فصل لربك و جاهر، و لا تعتمد قول ساحر.. نکن آیتاللهالعظمی الخوئی، السيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، قم، العلمية، ۱۳۹۴ ه، ۱۹۷۴ م، صص ۱۰۸–۱۱۴.
[10] نویسنده و نقاش زبردست و مشهور مسیحی لبنانی (۱۸۸۳– ۱۹۳۱ م) که برخی از کتابهایش نیز به فارسی ترجمه شده است.
[11] «آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد». رعد (۱۳)، ۲۸.
[12] «و اگر مؤمنید، سستی مکنید و غمگین مشوید، که شما برترید». آلعمران (۳)، ۱۳۹.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad