«وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لأَنفُسِكُم مِّن خَيرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ اِنَّ اللّهَ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِيرٌ» (110)
«وَقَالُوا لَن يَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاَّ مَن كَانَ هُوداً أَو نَصَارَى تِلکَ أمَانِيُّهُم قُل هَاتُوا بُرهَانَكُم اِن كُنتُم صَادِقِينَ» (111)
«بَلَى مَن أسلَمَ وَجهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحسِنٌ فَلَهُ أَجرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوفٌ عَلَيهِم وَلاَ هُم يَحزَنُونَ» (112)
«وَقَالَتِ اليَهُودُ لَيسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَىءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيسَتِ اليَهُودُ عَلَى شَىءٍ وَهُم يَتلُونَ الكِتَابَ كَذلِکَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعلَمُونَ مِثلَ قَولِهِم فَاللّهُ يَحكُمُ بَينَهُم يَومَ القِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَختَلِفُونَ» (113)
«وَمَن أظلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن يُذكَرَ فِيهَا اسمُهُ وَسَعَى فِى خَرَابِهَا أُولئِکَ مَا كَانَ لَهُم أَن يَدخُلُوهَا اِلاَّ خَآئِفِينَ لهُم فِى الدُّنيَا خِزىٌ وَلَهُم فِى الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ» (114)
وَلِلّهِ المَشرِقُ وَالمَغرِبُ فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ اللّهِ اِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (115)
و نماز را به پا داريد و زكات بدهيد و هر خيرى براى خود پيش آوريد، در پيشگاه خداوند دريافتش مىداريد، چه خداوند به هر چه انجام مىدهيد بس بيناست. 110
و گويند: هرگز به بهشت در نيايد مگر آنكه يهودى يا نصرانى باشد. اين آرزوهاى خود ساخته آنان است. بگو: اگر راستگويانيد برهان خود را پيش آوريد! 111
آری! هر كه روى خود را تسليم خداى كند و نيكوكار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است و نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند. 112
یهوديان گويند كه نصارا بر چيزى از حق استوار نيستند، و نصارا گويند كه يهود برحقى پايبند نيستند، و حال آنكه همه اينها همى كتاب مىخوانند. آنها هم كه چيزى نمىدانند سخنى مانند سخن اينها گويند. پس خداست كه روز رستاخيز درباره آنچه پيوسته اختلاف دارند داورى مىكند. 113
کیست ستمگرتر از كسى كه جلوى مساجد خدا را بگيرد، از اينكه نام خدا در آن برده شود و به ويرانى آن بكوشد؟ اين گروه را نرسد كه در مساجد داخل شوند، مگر به حال بيم و هراس. براى اينها در دنيا زبونى و برايشان در آخرت عذاب بزرگى است. 114
مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ پس هرجا روى گردانيد همان جا روى خداست، چه خداوند فراگيرنده همه و بس داناست. 115
زكاة: گزيده مال، پاكيزگى، مال گزيده و پاكيزهاى كه براى تطهير اموال داده مىشود. از «تزكيه»: پاک كردن، نموّ دادن، اصلاح.
خير: گزيده، مقابل شرّ، كامل، مال.
تَجِدُ. مصدر آن «وجد» (به فتح و ضم واو) و وجود و وجدان: دريافت، هستى يافتن، دستيافتن بر چيزى پس از گم شدن.
الجّنة، هود، نصارى، امانى: نك به آيات قبل.
برهان: دليل، دليل روشن و مثبت.
بلى: جواب اثباتى براى استفهام صريح يا مقدّر و انكارى مىآيد.
أسَلَم: چيزى را به ديگرى برگرداند، بخشيد، به دست وى داد، به اخلاص روى آورد.
وجه: اولين عضوى كه هويدا مىگردد، روى هر چيز، هر آنچه كه به آن روى آورده شود، وَجِه و وَجِيه آبرومند.
قيامة (مصدر مجرد، مانند «عيادة»): قيام، نوعى از قيام، روز رستاخيز خلق.
«ثَمَّ» (به فتح ثاء)، ظرف مكان؛ اسم اشاره به دور: آنجا.
«وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ». پس از اولين خطاب به اهل ايمان، اين سومين و آخرين دستور است. دستور اوّل: «لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انظُرْنَا»، دوم: «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا» است، و هر يک از آنها كه مركب از دو دستور است راجع به چگونگى رابطه با ديگران است. دستور اوّل درباره وظيفهاى است كه اهل ايمان نسبت به هادى و شارع دارند؛ دوم درباره وظيفهاى است كه نسبت به مخالفان هنگام ضعف دارند؛ سوم وظيفهاى كه نسبت به خود و يكديگر دارند. وظيفه اوّل براى سازندگى افراد مؤمن و پاک و رشيد است، و اين سازندگى بايد زير نظر رسول انجام يابد. وظيفه دوم كه در مرحله دوم بايد انجام گيرد، آن گاه است كه واحدهاى اولى ايمان به حال حركت و رشد درمىآيند و دچار موانع و مزاحم مىگردند. در اين حال موظفاند كه از معارضه با دسايس دشمنان چشم بپوشند و به تحكيم قدرت معنوى و اجتماعى خود بكوشند. «اقامه صلاة» آن گاه است كه اين واحدها به هم پيوسته است و «قيام صلاة»، قيام روح ايمانى و قواى معنوى و جوارح براى تحكيم رابطه است؛ رابطه با حق و آمادگى براى انجام وظايفى كه قائم به حق درپيش دارد. «صلاة» نماياننده همه وظايفى است كه بايد به صور مختلف، اكنون يا در آينده، انجام گيرد. اين تمرينهاى پى درپىاى است كه روح و خوى پيوستگى و فرمانبرى و اطاعت را محكم و فعال مىگرداند و انگيزههاى مخالف حاكم مىشود و در راه جهادِ با موانع همتها برانگيخته مىشود. در محيط روشن و صف فشرده اين رابطه با خداست كه فاصلهها از ميان مىرود و قلوب با هم مرتبط مىشود و انديشههاى خودبينى كه منشأ پراكندگى است، زايل مىگردد.[1]
«زكات» رابطه اجتماعى و اقتصادى را در پرتو ايمان به پا و محكم مىدارد و حس خير و رحمت را بيدار و سرشار مىكند و افراد مؤمن را براى جهاد و گذشت از دنيا و بريدن علاقهها، در راه پيشرفت حق و انجام فرمان، آماده مىسازد.
صف «صلاة» با قيام، ركوع، سجود و ذكر تكبير و تسبيح آن كه در فصول شبانهروز و در ميان كار و كوشش دنيايى، بايد انجام گيرد، و زكات، كه بذل مال از مبدأ ايمان و قصد قربت است، مقدمه آمادگى براى انجام وظيفه سنگين جهادى است كه جامعه حقپرست در پيش دارد. با اين آمادگى است كه مىتوانند منتظر امر خدا و مشمول قدرت بى پايان خدا شوند (كه در پايان آيه سابق اعلام شد).
چنين اجتماعى، هر چند در چشم كوته بينان كوچک و ناتوان آيد و انديشههاى شيطانى بخواهد در آن اخلال كند و زبانهاى هرزه، اميد به آيندهاش را به مسخره گيرد، آن سان كه رفتار و گفتار اهل كتاب و مشركان با مسلمانان نخستين چنين بود، چون زنده است، مانند بذر كوچک زنده، مشمول قدرت و داراى خاصيت جذب، دفع و نموّ و توليد خواهد شد و عناصر پراكنده را در خود هضم خواهد كرد. بذرهاى خيرى كه از چنين مردمى پراكنده شود، هرچند در هوا و خلال زمين از نظر خود و ديگران ناپديد گردد، بالاخره رخ نشان مىدهد و آثار خود را ظاهر مىسازد:
«وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ». اين آيه، به جاى دستور انجام خير، از بقا و ظهور و دريافت آن خبر داده است. با اين خبر دريافت هر خيرى را (من خير) هر چند در نظر ناچيز آيد، آن هم نفس خير را نه پاداش آن را، تضمين كرده است، زيرا چه بسا سبب خوددارى از هر خيرى، نگرانى از گم شدن و از ميان رفتن آن است:
«اِنّ اللّه بِما تَعمَلونَ بَصير». اگر آن خير از چشم همه پنهان شود، از چشم خداوند پنهان نمىشود.
«وَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ» از آياتى كه با اولين خطاب به بنى اسرائيل شروع شد تا اولين خطاب به مؤمنين، درباره انحرافها، بدمنشىها و لغزشهاى قوم يهود بود. پس از آن، به اهل ايمان روى خطاب آورد. آن گاه بدانديشىهاى اهل كتاب كه عنوان عمومى يهود و نصاراست، و مشركين را بيان كرد و به نقشههايى كه به زيان مسلمانان خواهند داشت اشاره كرد. در اين آيات پندارهاى مشترک يهود و نصارا و همچنين خودخواهىهاى جداگانه هر يک از آنها را بيان مىكند. وضع ترتيب آيات مطابق است با وضعى كه مسلمانان با يهوديان، مشركين و نصارا داشتند. چون آغازِ پايه و مايه گرفتن اسلام در يَثرِب،[2] با مقاومت و كار شكنىهاى يهود مواجه شد كه اولين گروه اهل كتاب و به ظاهر پيرو آيين خدايى بودند. پس از قدرت گرفتن و گسترش يافتن اسلام، مشركين هم با يهود در مخالفت با اسلام هماهنگ شدند. آن گاه گروهى از مسيحيانِ پيرامون جزيرة العرب و خارج از آن نيز، با يهود و مشركين در برابر دعوت اسلام به يك صف درآمدند. در برابر صفبندى اين گروهها، آيه سابق به مسلمانان دستور عفو و صفح و اقامه صلاة و اتيان زكاة و اقدام به هر خيرى را داد. در اين آيه انديشههاى وهمى اين دو گروه اهل كتاب را از گفتههاى خودشان بيان مىكند. چون اين انديشهها مايهاى از حق و پايهاى بر واقع ندارد، با همه صف آرايىهايى كه دارند، نمىتوانند مانع پيشرفت حقى شوند كه بر سنن الهى استوار است. آيين خود ساخته اينها آرزوهايى است غيرمطابق با واقع:
«تلك امانيّهم»: اينها جز آرزوهاى خودساختهاى نيست كه در اثر آن سعادت و رستگارى نهايى را كه فطرت انسانى جوياى آن است و پيامبران به آن بشارت دادهاند، منحصر به خود مىپندارند. جمع آوردن «امانى»[3] اشاره به خلاصه همه آرزوهاى آنان است كه در همين كلمه «امانى» جمع شده است. چون منشأ اين گونه آرزوها انگيزههاى نفسانىِ شخصى و قومى است، با واقع آيين خدايى كه دليل روشنِ فطرى، «برهان» رهنماى آن است، درست در نمىآيد:
«قل هاتوا بُرهانَكم». طلب برهان از كسانى كه در ادعاى خود، هرچند در اشتباه باشند، معتقد و صادقاند، نه از كسانى كه بخواهند خود و ديگران را بفريبند:
«اِن كُنتُم صادِقين». آن حقيقت كلى و عمومى كه در هر مورد صادق است و برهان فطرى و مشهود مثبت آن مىباشد اين است:
«بَلى مَن اَسلَمَ وَجههُ لله وَ هُو مُحسِن فَلَهُ اَجره عِندَ رَبّه». «وجه» نماياننده آثار و انفعالهاى منبعث از نفس است. از اين روى است كه به هرجهت روى باطن منعطف گردد روى ظاهر را هم بدان سوى متوجّه مىكند. آن گاه روى باطن از دستخوش هواها و روى آوردن به آنها آزاد مىشود كه تسليم اراده خداوند گردد و به او متوجّه شود و به هر چه روى آورد، در راه خدا و براى خشنودى او باشد. تا آنجا كه انفعالهاى نفسانى، مانند خشم و محبت، دوستى و دشمنى، خوشى و گرفتگى كه آثارش در خلال چهره و رخسار آشكار مىشود، از مبدأ حق اثر گيرد، نه از تأثير و تأثرات نفسانى. چون وجهه نفس به سوى خدا برگشت، انديشه آدمى به وسيله جوارح و اعضا، منشأ احسان، (نيكى يا نيكوتر ساختن) مىشود. جمله اسميه «و هو محسن» ثبوت و پايدارى در احسان را مىرساند كه اثر مستقيم اسلامِ وجه و اين انقلابِ نفسانى است.
اين آيه اولين آيهاى است كه حقيقت عمومى اسلام را، پس از بيان امانى محدود اهل كتاب، عنوان كرده است. ضماير مفرد و متّصل: «فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ» گويا ناظر به پاداش مُسلِم و محسن است، به حسب مقدار و كيفيت اسلام و احسان، ولى رفع خوف و حُزن ناظر به عموم است:
«وَ لا خَوفٌ عَلَيهِم وَ لا هُم يحزَنون»: نكره منفى «لاخوف»، مطلق خوف، يا خوف بالنسبه به اسلام و احسان را نفى مىكند. «عليهم» دلالت به برترى و احاطه دارد: هيچ گونه خوف، يا درباره پاداش اسلام و احسان، هيچ نگرانى، آنها را فرانمىگيرد و يكسره روزنه اطمينان بر آنها بسته نمىشود. تكرار ضميرِ جمعِ «هُم» و تقديم آن بر فعل، تأكيد و اختصاص را و فعل «يحزنون» دوام را مىرساند.
آثار اميد بخش اسلام و احسان و آرامش حاصل از آن و رهايى از انگيزههاى خوف و حزنِ دايم، همان گشوده شدن دريچههاى بهشت به روى مسلم و محسن است و خود اثبات كننده اين حقيقت و نفى كننده ادعاى بى دليل اهل كتاب است. همين اهل كتاب (منتسبين به كتاب يا كتاب خوانان) كه فردوسِ برين را مخصوص خود مىپندارند، آيين و عقايد يكديگر را بى پايه و گروهى از آنان گروه ديگر را ناحق مىدانند: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَىٰ عَلَىٰ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَىٰ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَىٰ شَيْءٍ» با آنكه اهل كتاباند و همى كتاب مىخوانند:
«وَ هُم يتلونَ الكِتاب». اين جمله حال براى فاعل «قالت» يا فاعل «قالوا» و «قالت» در آيه سابق و اين آيه است: آنها چنين گفتهاند، در حالى كه كتاب مىخوانند! پس اگر همين تلاوت كتاب خود، يا آشنايى با دانشهاى زمان، موجب هدايت باشد، چرا اين گونه با هم اختلاف دارند و گروهى گروه ديگر را به چيزى نمىشمارند؟! چرا دچار آن آرزوهاى بى پايه و انديشههاى بى برهان و اين گونه اختلافاند؟ اينها كه خود راه نيافتهاند، ديگران چه اميدى به رهبرى شان دارند!
معلوم مىشود كه آن روز هم، مانند امروز، بعضى مردم درس ناخوانده براى پذيرش دعوت اسلام، به نظر و رأى اهل كتاب، يعنى علماى يهود و نصارا يا درس خواندهها، نظر داشتند، با آنكه اينها هم در اين گمراهى و انديشههاى بى پايه خود مانند توده عامى گمراهاند.
«كَذَٰلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ»، زيرا علمِ محدودِ غرورانگيز اينها مانند چراغ كم فروغى در بيابان تاريک است كه اگر برگوشهاى پرتو افكند، خود حجاب پرتو اختران فروزان مىگردد. اينها با تلاوت كتاب و دانستن ظواهر و مسايل فرعى آن، از نظر و علم به اهداف و اصول كتاب، محجوب ماندهاند، اين اختلافاتِ ناشى از انديشههاى غرورانگيز، چنان در دل اين گروههاى عالم و عامى ريشه دوانده است كه حق و برهان در آن تأثيرى ندارد.
آن روزى كه حق از زير پرده اوهام طلوع كند و دامنههاى تاريک باطل برچيده شود و خلق قيام به حق كنند، در آن روز حدود حق و باطل يكسره آشكار گردد و خداوند درباره حق و باطل داورى نهايى مىكند:
«فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ». آيين خدا را همين اختلافات از انظار مىپوشاند و مساجد و معابد را كه به نام خدا و براى ياد خدا برپا شده، همين كوته نظرىها و خودبينىها به صورت پايگاه دستهها و گروهها درآورده است؛ چنان كه هر گروهى در ويرانى مساجد گروه ديگر مىكوشد تا شعارهاى خود را برترى دهد و نام و عنوان خود را بالا ببرد. اين كوشش براى ويرانى مساجد و درآوردن آنها به رنگ و صورت شعارهاى قومى، گروهى و خاموش كردن ياد خدا در آنها، بزرگترين ظلم است: «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَا»؟
مگر جز اين است كه غرايز و قواى حيوانى در آدمى، منشأ هر ستم و تجاوز است؟ و تنها محيطى كه اين غرايز را محدود و وجدان حقجويى و عدالتخواهى را بيدار و فعال مىگرداند، همان محيطهايى است كه به نام خدا، حق و عدل برپا شده است و به نام «مسجد» كه محل سجده براى خدا و اخضاع[4] سركشىهاست، ناميده شده است. اگر خودبينى و امتيازجويى آدمى و صورتها و انديشههاى ناشى از آن در حريم مساجد راه يافت، صورت و معناى خدايى مسجد را ويران مىكند و ظاهر آن را از رونق مىاندازد. چون مساجد ويران گرديد، بند و حدّى براى سركشى غرايز نمىماند و جلو هر ستمى باز مىگردد. پس آنان كه ديگران را از مساجد ممنوع و به خود محدود مىسازند و نور فطرت خدايى را خاموش و نام غيرخدا را بلند مىكنند از هر ظالمى ظالمترند.
بعضى از مفسّرين شأن نزول اين آيه را در پيشامد صلح حديبيه و منع مشركين عرب از ورود رسول اكرم (ص) و اصحابش به مكه دانستهاند. گرچه اوّل آيه با اين داستان تطبيق مىكند، ولى آخر آيه «وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَا» با اين شأن نزول درست نمىآيد؛ چون مشركين عرب هيچ گاه در خرابى كعبه نكوشيدند، بلكه هميشه بپا دارنده و آبادكننده آن بودند؛ مگر آنكه مقصود تنها خرابى معنوى و از جهت ذكر خدا باشد. بعضى گويند آيه اشاره دارد به خرابى بيت المقدس، هفتاد سال بعد از مسيح، به دست سپاه تيتوس رومى است كه شهر و هيكل (معبد سليمان) را يكسره ويران كرد و همه آثار يهود و نسخههاى تورات را سوزاند. و گويند مسيحيانى كه يهود آنها را بيرون رانده بودند، در تحريك روميان براى خرابى بيت المقدس دست داشتهاند. بعضى (مانند طبرى در تفسيرش) گويد اشاره آيه به حمله و غارت بُختُنَصَّر بابلى است كه مسيحيان با او همدست شدند. با آنكه غارت و كشتار بُختُنَصَّر در بيت المقدس 630 سال پيش ازمسيح بوده است. شايد اين جريان با حمله رومىها به اورشليم كه مكرر روى مىداد، اشتباه شده است. به هرحال، ظاهر آيه را نمىتوان ناظر به واقعه مخصوصى دانست و هيچ قرينهاى براى چنين تطبيقى در ميان نيست. در واقع، اين آيه بيان حقيقتى است كلى و شامل حوادث گذشته مانند خرابىهاى بيت المقدس، و حال (زمان نزول آيه) مانند منع مشركين در واقعه حديبيه، و آينده مانند خرابىهاى صليبىها و قرامطه از مساجد، و همچنين بى رونق شدن معابد و مساجد امروز كه همه نتيجه و آثار شوم اختلاف و تضاد منتسبين به اديان است كه معابد و مساجد را سنگرى براى انشاء و ابراز اختلافات و تأمين هواها و منافع خود ساختهاند.[5]
شايسته مقام مساجد و پاسدارى پايه گذاران و طرفداران آن اين است كه با قلبى هراسناک از خوف خدا و مسئوليت نسبت به مساجد در آن درآيند، تا ديگران را نيز به خشوع و سجده وادارند:
«أُولَٰئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ» نه آنكه بر خدا و خلق سركشى كنند و مساجد را به صورت پايگاه تحميل انديشهها و سنگر جنگ آراء و عقايد شخصى خود گردانند؛ يا چون مساجد را از صورت اصلى خود خارج كردند و نسبت به آن خائن گشتند و چون وظيفه پاسدارى از آنها را انجام ندادند، در حقيقت از آن بيگانه و رانده شدند و جز در حال ترس و نگرانى نبايستى در آن وارد شوند. يا آنكه چون با اختلافات خود مانع باطنى براى مردم در مساجد پيش آوردند و به خرابى آن كوشيدند و آن را از وضع اولى منحرف ساختند، يگانه پايگاه خود را سست و راه را براى غلبه ديگران باز كردند، تا آنجا كه در مساجد كه محل امن و آرامش است، خود جز با هراس و نگرانى نتوانند وارد شد؛ چنان كه يهوديان پس از فتح بيت المقدس به دست روميان و بابليان، با ترس و هراس به مسجد مىرفتند؛ و همچنين مشركين پس از فتح مكه، و مسلمين پس از غلبه مسيحيان بر آنها در آندلس، و مسيحيان پس از فتح بيت المقدس به دست مسلمانان، و… چنين بودند. اين احتمالات بجا و مناسب است، احتمال اوّل با روش و تعبير آيه مناسبتر مىنمايد.
آن گروههايى كه رابطه و اجتماعشان بر اساس دين و پايگاه قدرتشان مسجد است، همين كه اساس و مركزيت پايگاهشان سست و بىپا گرديد، قدرتشان به ضعف و عزّتشان به ذلّت برمىگردد و بيش از زبونى در دنيا، عذابهاى بزرگترى در پيش دارند: «لَهُم فِى الدّنيا خِزىٌ وَ لَهُم فِى الآخرة عَذابٌ عظيم».
آنان كه مساجد و نام خدا را از ديگران ممنوع و به خود محدود ساختهاند، مردمى را مانند كه در عمق درّهاى همى روز و شب مىگذرانند و از آن پا فراتر نمىنهند؛ و چون همواره تابش و واتاب خورشيد عالمتاب را بر ديوارها و محل خود ديدهاند، مىپندارند كه آفتاب بر آنها مىتابد و تنها متعلق به آنهاست، با آنكه:
«وَلله المَشرِقُ و المغرب». همه جا محل تابش و واتاب نور خداوند است و قدرت تصرّف و مالكيت او در خُرد و بزرگ جهان و سراسر آن هويداست. چون متصرّف در همه است، پس توجيه كننده و پديد آورنده جهات است و خود جهتى ندارد؛ چون جهتى ندارد، هر كسى هرگاه در هر جهتى كه هست و روى دل به هر چه جز او دارد، اگر از آن روى گرداند، بدو روى آورده است: «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ» اين نور اختران كه تجلّياى از نور وجود اوست، ظاهر و باطن موجودات را فراگرفته و چيزى او را فرانمى گيرد و محدودش نمىسازد: «إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».[6]
//پایان متن
[1] ن .ك . به آيه 2 همين سوره، در معناى «اقامه صلاة».
[2] يثرب پس از اين، به نام مدينه، مدينة الرسول و مدينة الاسلام خوانده شد. (مؤلّف)
[3] جمع «اُمنيّه» يعنى آرزو.
[4] به خضوع و فروتنى وادار كردن.
[5] سبب مهم بىرونقى مساجد و معابد و رميدگى مردم از آيين، همين درآوردن آيين خدا و دعوت پيامبران در صورت انديشههاى بىپايه و آرزوهاى غيربرهانى و نفى و اثباتها و تضادهاست . يهود و نصارا نخست در برابر هم صفآرايى كردند و آيين و معابد يكديگر را بىپايه و نابحق شمردند، آنگاه هر دو در برابر آيين اسلام و دعوت آن همصف شدند. نتيجه اين شد كه در اثر پيشرفت دانش و بالا آمدن سطح عقول از مطالب محدود و خودساخته طرفداران اديان و تناقض گويى و تحميل آنان، بيشتر مردم از دين رميدند و دست از هر آیینی كشيدند، تا آنجا كه در برابر همه اديان صف فشردهاى تشكيل دادند. چرا اهل كتاب نبايد بينديشند كه اگر پايه دعوت اسلام و قرآن در افكار سست شد، حجتى براى موسى و عيسى و كتابهاى منسوب به آنان، بلكه تاريخ روشنى از آنها، باقى نمىماند! اكنون خطر الحاد چنان اديان، به خصوص مسيحيت، را تهديد كرده كه در اين روزها پاپ اعظم به تشكيل بزرگترين و مهمترين كنگره مسيحيت اقدام نموده و از همه مذاهب مسيحى [براى شركت در آن] دعوت كرده است. هفتهنامه «اكسپرس» شرحى در علت تشكيل اين كنگره مىنويسد، از جمله مىگويد: روز به روز تعداد كسانى كه به مسيحيت بىعلاقه مىشوند رو به افزايش است، به خصوص در فرانسه كه اين بىعلاقگى از قرن نوزدهم آغاز شده است. اكنون گرچه هشتاد درصد [مسيحيان] غسل تعميد ديدهاند، ولى [تنها] 34 درصد آنها مؤمناند و اعمال مذهبى انجام مىدهند. در شهرهای بزرگ پاىبندى به اعمال مسيحيت كمتر از دهات و قصبات است. در مناطق كارگرى شمال فرانسه فقط دو درصد به كليسا مىروند و در حومه تنها، يك درصد! (مؤلّف)
[6] داستانى كه يكى از نويسندگان به نام «قهوه خانه سورات» يا «قهوة سورات» آورده، اين محدوديت نظر اهل مذاهب را مىنماياند. گويند قهوهخانه سورات در يكى از بنادر اقيانوس هند بوده و اهل مذاهب و ملل مختلف هميشه در آن رفت و آمد داشتند و گرد هم مىنشستند و به بحث مىپرداختند. شبى در آنجا دانشمند متحيرايرانى، غلامى بت پرست، برهمايى، يهودى، كشيشى كاتوليك، پروتستان، مسلمان سنى، شيعه و اسماعيلى كه گرد هم جمع بودند به جدال برخاسته و هر يك مىكوشيد تا خدا و حقيقت را محدود به آيين پيامبران و رهبران خود كند، تا آنكه حكيمى چينى را به حكميت خواستند. حكيم گفت: مَثَل متحير در وجود خدا مانند كسى است كه مىخواست حقيقت نور آفتاب را بشناسد، و آن قدر در آن چشم دوخت تا كور شد؛ پس از آن گمان مىكرد كه آفتابى وجود ندارد! و هر يك از شما مانند مردمى هستيد كه در جزاير دورافتاده و درّههاى اطراف زمين به سر مىبرند و از آنجا هيچ بيرون نرفتهاند؛ از اين رو چنين مىپندارند كه آفتاب تنها بر كوه و سرزمین آنها مىتابد و فقط در همانجا غروب مىكند! با آنكه پرتو آفتاب نه محدود به گوشهاى از زمين و نه سراسر زمين است . اين خورشيدى است كه نه تنها بر سراسر زمين، بلكه بر سيارات ديگر نيز مىتابد. و هر جا مشرق و مغربى باشد و هر چه خود را در معرض تابش خورشيد قرار دهد و روى بدان آرد، محل و مورد تابش آن است: «ولله المشرق و المغرب فأينما تولّوا فثَمَّ وجه اللّه». (مؤلّف)
نسخه صوتی موجود نیست.
نسخه ویدئویی موجود نیست.
گالری موجود نیست.
طراحی و اجرا: pixad